سبز پر رنگ پارت ۹
ته: چیه خب برو بالا منم میام
باشه گفتم و رفتم تو حموم و آب رو تنظیم کردم که یهو در حموم رو باز کرد و اومد تو.
سریع پشتمو کردم بهش وخندید
گفتم: چیه خب خجالت میکشم
گفت: دیگه نباید بکشی
و رفت توی وان نشست و منم رفتم گفت دراز بکش و کشیدم سرمو گذاشتم روی قفسه سینش
با موهام بازی کرد و گفتم: بغلت خیلی خوبه
گفت: میدونم که گفتم بیا بغلم
و پاشدم ونگاش کردم
دیگه خودشو کنترل نکرد و سرمو گرفت و شروع کرد به خوردن لب هام
۱۳ دقیقه بعد
از حموم اومدیم بیرون و گرفتیم خوابیدیم
صبح فردا
ویو ته
بیدارش مردمو گفتم: امروز کنسرت داریم استرس دارم
گفت: نگران نباش ببر من برو منم از تلوزیو نگات میکنم
ویو ا/ت
تهیونگ رفت و کلی استرس رو کنار گذاشت
شروع کردم به غذا درست کردن
تلوزیون رو روشن کردم که دیدم چرا کنسرت شروع نمیشه
که گوشیم زنگ خورد
نگاش کردم دیدم جینه
مکالمه:
_سلام داداشی چرا اجرا رو شروع نمیکنید
*سلام ابجی ببین یک اتفاقی افتاده
_ای وای چی شده؟
*خبر دادن مادر بزرگ تهیونگ فوت کرده
_الان خودمو میرسونم
و قطع کردم
سریع لباسامو پوشیدمو رفتم سمت ماشین
روشنش کردمو با بیشترین سرعت خودمو رسوندم
رفتم بالا تا به طبقه خواننده ها رسیدم
جینو دیدمو سلام کردم و گفتم
: بهش گفتید؟
گفت: تازه فهمید
دور و بر نگاه کردم که تهیونگو پیدا کنم
که دیدمش
با سرعت دونده ها دویدم سمتش
نگام کرد و با زجه زدن و صدایی گرفته گفت:
ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بدبدخت شدممممم
سریع بغلش کردم و اجرا رو لغو کردن
گفت: ا/تتتتتتت
گفتم: زجه نزن قلبم ترک میخوره
از اونجایی که خیلی ازم بلند و تر و عضله ای تر و سنگین تر بود گفتم چند نفر بیارنش خونه و اعضا هم پشت سرمون اومدن
رسیدیم خونه به جین و نامجون گفتم ببرنش بالا
بعد گفتم از اتاق برن بیرون و کمک کردم لباساشو در بیاره و تو خونگی بپوشه
دوباره صداشون زدم تا بیان و ببرنش پایین
پایین بردنش
رفتم رو مبل نشستم و که گفت: ولم کنید
دستشو ول کردن و اومد تو سرشو گذاشت روی دلم و پاهاشو دراز کرد
اعضا دیدن حالش خوب شده رفتن و شوگا موند
دیدم مثل یک بچه که توی بغل مادرش خوابیده هست
صدای گریش اومد که زیر لب داشت گریه میکرد
دستی روی سرش کشیدمو و با موهاش بازی کردم و گفتم: اروم باش پسر خوشگلم گریه نکن
که بعد از ۱۰ دقیقه خوابش برد
ادامه دارد.....
واسه پارت بعدی این پارت ۱۰ تا کامنت بگیره
باشه گفتم و رفتم تو حموم و آب رو تنظیم کردم که یهو در حموم رو باز کرد و اومد تو.
سریع پشتمو کردم بهش وخندید
گفتم: چیه خب خجالت میکشم
گفت: دیگه نباید بکشی
و رفت توی وان نشست و منم رفتم گفت دراز بکش و کشیدم سرمو گذاشتم روی قفسه سینش
با موهام بازی کرد و گفتم: بغلت خیلی خوبه
گفت: میدونم که گفتم بیا بغلم
و پاشدم ونگاش کردم
دیگه خودشو کنترل نکرد و سرمو گرفت و شروع کرد به خوردن لب هام
۱۳ دقیقه بعد
از حموم اومدیم بیرون و گرفتیم خوابیدیم
صبح فردا
ویو ته
بیدارش مردمو گفتم: امروز کنسرت داریم استرس دارم
گفت: نگران نباش ببر من برو منم از تلوزیو نگات میکنم
ویو ا/ت
تهیونگ رفت و کلی استرس رو کنار گذاشت
شروع کردم به غذا درست کردن
تلوزیون رو روشن کردم که دیدم چرا کنسرت شروع نمیشه
که گوشیم زنگ خورد
نگاش کردم دیدم جینه
مکالمه:
_سلام داداشی چرا اجرا رو شروع نمیکنید
*سلام ابجی ببین یک اتفاقی افتاده
_ای وای چی شده؟
*خبر دادن مادر بزرگ تهیونگ فوت کرده
_الان خودمو میرسونم
و قطع کردم
سریع لباسامو پوشیدمو رفتم سمت ماشین
روشنش کردمو با بیشترین سرعت خودمو رسوندم
رفتم بالا تا به طبقه خواننده ها رسیدم
جینو دیدمو سلام کردم و گفتم
: بهش گفتید؟
گفت: تازه فهمید
دور و بر نگاه کردم که تهیونگو پیدا کنم
که دیدمش
با سرعت دونده ها دویدم سمتش
نگام کرد و با زجه زدن و صدایی گرفته گفت:
ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بدبدخت شدممممم
سریع بغلش کردم و اجرا رو لغو کردن
گفت: ا/تتتتتتت
گفتم: زجه نزن قلبم ترک میخوره
از اونجایی که خیلی ازم بلند و تر و عضله ای تر و سنگین تر بود گفتم چند نفر بیارنش خونه و اعضا هم پشت سرمون اومدن
رسیدیم خونه به جین و نامجون گفتم ببرنش بالا
بعد گفتم از اتاق برن بیرون و کمک کردم لباساشو در بیاره و تو خونگی بپوشه
دوباره صداشون زدم تا بیان و ببرنش پایین
پایین بردنش
رفتم رو مبل نشستم و که گفت: ولم کنید
دستشو ول کردن و اومد تو سرشو گذاشت روی دلم و پاهاشو دراز کرد
اعضا دیدن حالش خوب شده رفتن و شوگا موند
دیدم مثل یک بچه که توی بغل مادرش خوابیده هست
صدای گریش اومد که زیر لب داشت گریه میکرد
دستی روی سرش کشیدمو و با موهاش بازی کردم و گفتم: اروم باش پسر خوشگلم گریه نکن
که بعد از ۱۰ دقیقه خوابش برد
ادامه دارد.....
واسه پارت بعدی این پارت ۱۰ تا کامنت بگیره
۳.۸k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.