تک پارتی • تهیونگ •
_______سولی ویو _______
روی مبل دراز کشیده بودم و با گوشیم ور میرفتم ....
________تهیونگ ویو ________
زنگ زدم که در رو باز کردن :
_ سلام مادر جان عصر بخیر
* سلام پسرم خوش اومدی بیا تو
دستاشو گذاشت دو طرف صورتم و گونه هامو بوسید اومدم تو که مامانش گفت : سولی بیا تهیونگ اومده
_________سولی ویو __________
تا مامانم گفت تهیونگ اومده عین جت بلند شدم و دویدم سمت و پریدم بغلش آهههه باز اون عطر تلخ تنش که همیشه دیوونه ام میکنه اونم دستاشو محکم دورم حلقه کرده بود ....آروم سرم رو از توی گردنش بیرون آوردم که گفت : خانم کوچولوی من چطوره ؟
+ خوبم عشقم تو چطوری ؟
_ منم خوبم نفسم
دستش رو گرفتمو رفتیم نشستیم که سوهو اومد و به همون سلام کرد وقتی دید من اونطوری تو بغلم تهیونگم یه چپ چپ به دوتامون نگاه کرد تهیونگم از حرص سوهو گرد.نم رو محکم و با صدا بو.سید منم خندم گرفت
_ خب خانمم برام تعریف کن این چند روز بدون من رو چطور گذروندین ؟
+ امممممممم
بعد کل اتفاقای این چند روز رو با خنده براش تعریف میکردم اونم فقط با عشق بهم نگاه میکرد و منم از این نگاهش لذت میبردم
+ خب همین تموم شد
_ اووووووه پس کلی خوشگذشته
+ اووووم خیلی ....راستی
رفتم جلوعه جلو قشنگ صورتم رو چسبوندم به صورتش و اروم گفتم :د.دی ( آروم )
_ جان د.دی (اروم )
یه عکس رو گوشیم بهش نشون دادم
+ اینو خریدم برات بپوشم ( آروم )
_ آخ که چقدر تو ت.نت قشنگش میشه بی.بی گ.رل (آروم)
آروم خندیدم
_ فدای اون خندهات بشم بیبی من (آروم)
+ راستی چرا لباست رسمیه ؟
_ باید برگردم کمپانی مصاحبه داریم منم یه مرخصی چند ساعت گرفتم که بیام شما رو ببینم
کراواتش رو گرفتم و کشیدم سمت خودم که لبا.ش کوبیده شد به لب.ام و آروم می مک.یدم و بیشتر میکشیدمش سمت خودم اونم یه دستش ر.ون لخ.ت پام رو نوازش میکردم و اون یکی دستش رو کنارم تکیه کرده بود
زبو.نش رو آروم وارد ده.نم کرد و با زبو.نم بازی میکرد ..... نزدیک 20 دقیقه میشد که داشتیم همو میبوسیدیم که با یه صدایی از هم جدا شدیم .....
= آقای کیم بهتر نیست برید ( جدی و یه ابروشو داد بالا )
_ آهههه حتما سوهو مرسی که یاد آوری کردی ( لبخند ) خب خانم کیم شب میام دنبالتون تا ببرمت خونم بهتره یه هفته باهم تنها باشیم ( چشمک )
ذوق کردم که رفت دم در که مامانم گفت : خب میموندی شام عزیزم
_ نه مادرجان باید برم مصاحبه داریم ولی اگه اجازه بدید این خانم خوشگله رو یه هفته میبرم خونم
* آر..
= نخیر نمیشه
+ عههه به تو چه من میخوام برم خونه شوهرم
= شماها هنوز ازدواج نکردین و منم اجازه نمیدم
* تو چیکار داری بچه اینا باهم نامزدن ....آره عزیزم میتونی ببریش
خوشحال شدم و پریدم بغل تهیونگ آروم گونشو بوس.یدم اونم گردنم رو بوسید
کفشاشو پوشید و گفت : مواظب خودت باش بیبی
+ تو هم همینطور عزیزم
* تهیونگ شام میای دیگه ؟
_ فک نکنم مادر جان شاید جلسه تا اون موقع طول بکشه
* بیخود باید بیای منتظرتم ...خدافظ
_ خدافظ (خنده ) خدافظ خانم خوشگلم
+ خدافظ عشقم
_ شب منتظرم باش با اون لباست تو خونه ( چشمک )
+ منتظرت هستم د.دی ( آروم )
پایان
میدونم خیلی چرت بود
روی مبل دراز کشیده بودم و با گوشیم ور میرفتم ....
________تهیونگ ویو ________
زنگ زدم که در رو باز کردن :
_ سلام مادر جان عصر بخیر
* سلام پسرم خوش اومدی بیا تو
دستاشو گذاشت دو طرف صورتم و گونه هامو بوسید اومدم تو که مامانش گفت : سولی بیا تهیونگ اومده
_________سولی ویو __________
تا مامانم گفت تهیونگ اومده عین جت بلند شدم و دویدم سمت و پریدم بغلش آهههه باز اون عطر تلخ تنش که همیشه دیوونه ام میکنه اونم دستاشو محکم دورم حلقه کرده بود ....آروم سرم رو از توی گردنش بیرون آوردم که گفت : خانم کوچولوی من چطوره ؟
+ خوبم عشقم تو چطوری ؟
_ منم خوبم نفسم
دستش رو گرفتمو رفتیم نشستیم که سوهو اومد و به همون سلام کرد وقتی دید من اونطوری تو بغلم تهیونگم یه چپ چپ به دوتامون نگاه کرد تهیونگم از حرص سوهو گرد.نم رو محکم و با صدا بو.سید منم خندم گرفت
_ خب خانمم برام تعریف کن این چند روز بدون من رو چطور گذروندین ؟
+ امممممممم
بعد کل اتفاقای این چند روز رو با خنده براش تعریف میکردم اونم فقط با عشق بهم نگاه میکرد و منم از این نگاهش لذت میبردم
+ خب همین تموم شد
_ اووووووه پس کلی خوشگذشته
+ اووووم خیلی ....راستی
رفتم جلوعه جلو قشنگ صورتم رو چسبوندم به صورتش و اروم گفتم :د.دی ( آروم )
_ جان د.دی (اروم )
یه عکس رو گوشیم بهش نشون دادم
+ اینو خریدم برات بپوشم ( آروم )
_ آخ که چقدر تو ت.نت قشنگش میشه بی.بی گ.رل (آروم)
آروم خندیدم
_ فدای اون خندهات بشم بیبی من (آروم)
+ راستی چرا لباست رسمیه ؟
_ باید برگردم کمپانی مصاحبه داریم منم یه مرخصی چند ساعت گرفتم که بیام شما رو ببینم
کراواتش رو گرفتم و کشیدم سمت خودم که لبا.ش کوبیده شد به لب.ام و آروم می مک.یدم و بیشتر میکشیدمش سمت خودم اونم یه دستش ر.ون لخ.ت پام رو نوازش میکردم و اون یکی دستش رو کنارم تکیه کرده بود
زبو.نش رو آروم وارد ده.نم کرد و با زبو.نم بازی میکرد ..... نزدیک 20 دقیقه میشد که داشتیم همو میبوسیدیم که با یه صدایی از هم جدا شدیم .....
= آقای کیم بهتر نیست برید ( جدی و یه ابروشو داد بالا )
_ آهههه حتما سوهو مرسی که یاد آوری کردی ( لبخند ) خب خانم کیم شب میام دنبالتون تا ببرمت خونم بهتره یه هفته باهم تنها باشیم ( چشمک )
ذوق کردم که رفت دم در که مامانم گفت : خب میموندی شام عزیزم
_ نه مادرجان باید برم مصاحبه داریم ولی اگه اجازه بدید این خانم خوشگله رو یه هفته میبرم خونم
* آر..
= نخیر نمیشه
+ عههه به تو چه من میخوام برم خونه شوهرم
= شماها هنوز ازدواج نکردین و منم اجازه نمیدم
* تو چیکار داری بچه اینا باهم نامزدن ....آره عزیزم میتونی ببریش
خوشحال شدم و پریدم بغل تهیونگ آروم گونشو بوس.یدم اونم گردنم رو بوسید
کفشاشو پوشید و گفت : مواظب خودت باش بیبی
+ تو هم همینطور عزیزم
* تهیونگ شام میای دیگه ؟
_ فک نکنم مادر جان شاید جلسه تا اون موقع طول بکشه
* بیخود باید بیای منتظرتم ...خدافظ
_ خدافظ (خنده ) خدافظ خانم خوشگلم
+ خدافظ عشقم
_ شب منتظرم باش با اون لباست تو خونه ( چشمک )
+ منتظرت هستم د.دی ( آروم )
پایان
میدونم خیلی چرت بود
۲.۷k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.