🌹اشعار مولوی در باره ماه مبارک رمضان....🌹
🌹اشعار مولوی در باره ماه مبارک رمضان....🌹
💠ماه رمضان همواره یکی از بهترین ماه ها برای مسلمانان بوده است. به ویژه ایرانیان با آداب خاصی از این ماه استقبال کرده و سپس با آن وداع می نمودند. این ماه به علت ویژگی هایی که داشته همیشه مورد توجه بسیاری از شعرا قرار گرفته است و هرکدام، به فراخور حال، در شعر خود از رمضان و آثار آن اگر شده، حتی در یک بیت یادی کرده اند.
💠مولانا، یکی از رمضان ستاترین شاعران تاریخ شعر فارسی است. طوری که از بین شعرا می توان او را پدر رمضان ستایی نام نهاد.
در شعر او ریزترین و ظریف ترین جنبه های ماه مبارک تجلی نموده است. او هم در سلام رمضان شعرهای منحصر به فرد دارد و هم در وداع با رمضان سروده های شکوه مندی به یادگار گذاشته است:
آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید
دست بدار از طعام مایده جان رسید
جان ز قطعیت برست، دست طبیعت ببست
قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید
لشکر «والعادیات» دست به یغما نهاد
ز آتش «و الموریات» نفس به افغان رسید
البقره راست بود موسی عمران نمود
مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید
روزه چون قربان ماست زندگی جان ماست
تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید
صبر چو ابریست خوش، حکمت بارد ازو
زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید
نفس چون محتاج شد روح به معراج شد
چون در زندان شکست جان بر جانان رسید
پرده ظلمت درید، دل به فلک بر پرید
چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید
زود از این چاه تن دست بزن در رسن
بر سر چاه آب گو: یوسف کنعان رسید
عیسی چو از خر برست گشت دعایش قبول
دستبشو کز فلک، مایده و خوان رسید
دست و دهان را بشو، نه بخور و نی بگو
آن سخن و لقمه جو، کان به خموشان رسید
💠ماه رمضان همواره یکی از بهترین ماه ها برای مسلمانان بوده است. به ویژه ایرانیان با آداب خاصی از این ماه استقبال کرده و سپس با آن وداع می نمودند. این ماه به علت ویژگی هایی که داشته همیشه مورد توجه بسیاری از شعرا قرار گرفته است و هرکدام، به فراخور حال، در شعر خود از رمضان و آثار آن اگر شده، حتی در یک بیت یادی کرده اند.
💠مولانا، یکی از رمضان ستاترین شاعران تاریخ شعر فارسی است. طوری که از بین شعرا می توان او را پدر رمضان ستایی نام نهاد.
در شعر او ریزترین و ظریف ترین جنبه های ماه مبارک تجلی نموده است. او هم در سلام رمضان شعرهای منحصر به فرد دارد و هم در وداع با رمضان سروده های شکوه مندی به یادگار گذاشته است:
آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید
دست بدار از طعام مایده جان رسید
جان ز قطعیت برست، دست طبیعت ببست
قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید
لشکر «والعادیات» دست به یغما نهاد
ز آتش «و الموریات» نفس به افغان رسید
البقره راست بود موسی عمران نمود
مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید
روزه چون قربان ماست زندگی جان ماست
تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید
صبر چو ابریست خوش، حکمت بارد ازو
زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید
نفس چون محتاج شد روح به معراج شد
چون در زندان شکست جان بر جانان رسید
پرده ظلمت درید، دل به فلک بر پرید
چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید
زود از این چاه تن دست بزن در رسن
بر سر چاه آب گو: یوسف کنعان رسید
عیسی چو از خر برست گشت دعایش قبول
دستبشو کز فلک، مایده و خوان رسید
دست و دهان را بشو، نه بخور و نی بگو
آن سخن و لقمه جو، کان به خموشان رسید
۱.۷k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.