عشق بی پایان
#عشق_بی_پایان
#فصل_سوم
P⁴¹
تا اینکه رفتیم خوابیدیم و صبح که شد پا شدم صبحانه درست کردم
کوک: صبح بخیر چاگیا
ا/ت: صبح بخیر بانی
کوک: من شیرموز میخوام
ا/ت: بشین سر میز الان برات درست میکنم
کوک: ا/ت
ا/ت: بل
کوک: تو اون عوضیو بیشتر از من دوست داری؟
ا/ت: هیشششششش
کوک: چرا
ا/ت:(میاد جلوی کوک دست میندازه دور گردن کوک و لبای کوک و میبوسه)
کوک:.........
ا/ت: من هیچ کسو به اندازه تو دوست ندارم بانی
کوک: او
ا/ت: مگه شیرموز نمیخواستی
کوک: چرا
ا/ت: خوب بخور دیگه
کوک: باش
ا/ت: افرین بانی خوب
کوک:(درحال خوردن شیرموز )
ا/ت: کوک صبحانتو خوردی بهم بگو من میرم لباس عروسو و تهیونگو بیارم
کوک: باشه برو ولی زود بیا مراقب خودت باش
ویو ا/ت
رفتم تهیونگو بیارم دم در بودم در زدم
تهیونگ: سلام عشقم
ا/ت: منو عشفم صدا نکن که با مشت میام تو صورتت
تهیونگ: مشت خوردن از تو هم ارزوست
ا/ت: خفه، زود باش لباسو بده باید خودتم بیای
تهیونگ: چشم
ا/ت: بدو
ویو ا/ت
تهیونگ لباسو داد و رفتیم تو ماشین
ویو تهیونگ
رسیدیم به خونه ی ا/ت و وقتی داشتیم پیاده میشدیم
یه موتوری رد شد و دستش اسید بود و میخواست بریز رو ا/ت و من چسبیدم
به ا/ت و نذاشتم اسید روش بریزه
ا/ت: تهیونگ حالت خوبه؟
تهیونگ: اره من خوبم اییییییی(با صدای بلند)
کوک: ها این چه صدایی بود صدای اشنایی بود برم ببینم
ا/ت: کوککککک کمکککککککککککک
کوک: هههههه ا/ت
تهیونگ: ایییییییییییییی
کوک: تهیونگگگگگگگگگگگگگگ
تهیونگ: بل
کوک: چرا کتت و بدنت سوخته؟
تهیونگ: ایی اسید ریخته
کوک: اسید؟! اسید برای چی
تهیونگ: یه موتوری داشت رد میشد میخواست رو ا/ت اسید بریزه من نذاشتم برای
همین رو من ریخت
کوک: اه ا/ت تو خوبی؟
ا/ت: اره من خوبم
کوک: ته پاشو بریم تو
تهیونگ: باشه
ا/ت: مواظب باش فقط
کوک:ا/ت تو هم بیا
ا/ت: باشه اومدم
ویو ا/ت
تهیونگو بردیم تو خونه و کمرشو خوب کردیم و.................
ببخشید دیر شد
من یه چند روزی مسافرت بودم البته هنوز هستم منتها نت نداشتم نمیتونستم
فیک و بزارم😔😁🗿
الان برای جبرانش یه پارت دیگه میزارم😁😌🗿
#فصل_سوم
P⁴¹
تا اینکه رفتیم خوابیدیم و صبح که شد پا شدم صبحانه درست کردم
کوک: صبح بخیر چاگیا
ا/ت: صبح بخیر بانی
کوک: من شیرموز میخوام
ا/ت: بشین سر میز الان برات درست میکنم
کوک: ا/ت
ا/ت: بل
کوک: تو اون عوضیو بیشتر از من دوست داری؟
ا/ت: هیشششششش
کوک: چرا
ا/ت:(میاد جلوی کوک دست میندازه دور گردن کوک و لبای کوک و میبوسه)
کوک:.........
ا/ت: من هیچ کسو به اندازه تو دوست ندارم بانی
کوک: او
ا/ت: مگه شیرموز نمیخواستی
کوک: چرا
ا/ت: خوب بخور دیگه
کوک: باش
ا/ت: افرین بانی خوب
کوک:(درحال خوردن شیرموز )
ا/ت: کوک صبحانتو خوردی بهم بگو من میرم لباس عروسو و تهیونگو بیارم
کوک: باشه برو ولی زود بیا مراقب خودت باش
ویو ا/ت
رفتم تهیونگو بیارم دم در بودم در زدم
تهیونگ: سلام عشقم
ا/ت: منو عشفم صدا نکن که با مشت میام تو صورتت
تهیونگ: مشت خوردن از تو هم ارزوست
ا/ت: خفه، زود باش لباسو بده باید خودتم بیای
تهیونگ: چشم
ا/ت: بدو
ویو ا/ت
تهیونگ لباسو داد و رفتیم تو ماشین
ویو تهیونگ
رسیدیم به خونه ی ا/ت و وقتی داشتیم پیاده میشدیم
یه موتوری رد شد و دستش اسید بود و میخواست بریز رو ا/ت و من چسبیدم
به ا/ت و نذاشتم اسید روش بریزه
ا/ت: تهیونگ حالت خوبه؟
تهیونگ: اره من خوبم اییییییی(با صدای بلند)
کوک: ها این چه صدایی بود صدای اشنایی بود برم ببینم
ا/ت: کوککککک کمکککککککککککک
کوک: هههههه ا/ت
تهیونگ: ایییییییییییییی
کوک: تهیونگگگگگگگگگگگگگگ
تهیونگ: بل
کوک: چرا کتت و بدنت سوخته؟
تهیونگ: ایی اسید ریخته
کوک: اسید؟! اسید برای چی
تهیونگ: یه موتوری داشت رد میشد میخواست رو ا/ت اسید بریزه من نذاشتم برای
همین رو من ریخت
کوک: اه ا/ت تو خوبی؟
ا/ت: اره من خوبم
کوک: ته پاشو بریم تو
تهیونگ: باشه
ا/ت: مواظب باش فقط
کوک:ا/ت تو هم بیا
ا/ت: باشه اومدم
ویو ا/ت
تهیونگو بردیم تو خونه و کمرشو خوب کردیم و.................
ببخشید دیر شد
من یه چند روزی مسافرت بودم البته هنوز هستم منتها نت نداشتم نمیتونستم
فیک و بزارم😔😁🗿
الان برای جبرانش یه پارت دیگه میزارم😁😌🗿
۲۸.۲k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.