دلهره
# دلهره
ادامه ی part 79
_ ساعت چنده
_ صبر میکردی چند دقیقه از تموم شدن فیلم بگذره یه نفسی میکشیدیم حداقل
_ حالا بگو
نگاهی به ساعتش انداخت و رو به من گفت
_ ساعت ۱۰ صبحه تازه
_افف هنوز خیلی مونده که چرا زمان نمیگذره پس
_ من میرم لباس عوص کنم تو هم منتظر بمون تا بیام
_ کجا میری باز
نفسم رو کلافه بیرون دادم و روی کاناپه خودمو انداختم
_ هی یعنی الا اگه تهیونگ کنارم نبود من کجا بودم حالم چطور بود
همه چیزم رو مدیون اونم حتی حالم خوبم و این لحاظاتم
به سقف چشم دوخته بودم و داشتم به چیزای مختلف فکر میکردم یه دفعه فکر رفت سمت نامجون یعنی الا کجاست داره چیکار میکنه
اونم مثل من اسیب زیاد دیده بود و بدتر از همه همیشه تنها بود
کاشکی اونم دلیلی رو برای ادامه ی زندگیش پیدا کنه چون زندگی بدون دلیل بی معناست
ادامه ی part 79
_ ساعت چنده
_ صبر میکردی چند دقیقه از تموم شدن فیلم بگذره یه نفسی میکشیدیم حداقل
_ حالا بگو
نگاهی به ساعتش انداخت و رو به من گفت
_ ساعت ۱۰ صبحه تازه
_افف هنوز خیلی مونده که چرا زمان نمیگذره پس
_ من میرم لباس عوص کنم تو هم منتظر بمون تا بیام
_ کجا میری باز
نفسم رو کلافه بیرون دادم و روی کاناپه خودمو انداختم
_ هی یعنی الا اگه تهیونگ کنارم نبود من کجا بودم حالم چطور بود
همه چیزم رو مدیون اونم حتی حالم خوبم و این لحاظاتم
به سقف چشم دوخته بودم و داشتم به چیزای مختلف فکر میکردم یه دفعه فکر رفت سمت نامجون یعنی الا کجاست داره چیکار میکنه
اونم مثل من اسیب زیاد دیده بود و بدتر از همه همیشه تنها بود
کاشکی اونم دلیلی رو برای ادامه ی زندگیش پیدا کنه چون زندگی بدون دلیل بی معناست
۳.۵k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.