ازدواج اجباری
ازدواج اجباری پارت ۵
رفتم رو تخت نشستم و گفتم گریه نکن باشه بعد تو به اجبار بابات زن من هستی اوکی حالا برو بخواب ا.ت خوابید منم رفتم بیرون وکلای برای شام خوردنی خریدم رسیدم خونه دیدم که ا.ت هنوز خوابیده رفتم بیدارش کردم و شام رو خوردیم به ا.ت گفتم که بلیط سینما گرفتم برو حاظر شو بریم ا.ت گفت خوب من اینجا لباس ندارم گفتم اون پلاستیک سفیده رو بیار اونرو آورد منم لباس رو بهش دادم( لباس اسلاید ۲) رفت پوشید محوش شده بودم و.........
رفتم رو تخت نشستم و گفتم گریه نکن باشه بعد تو به اجبار بابات زن من هستی اوکی حالا برو بخواب ا.ت خوابید منم رفتم بیرون وکلای برای شام خوردنی خریدم رسیدم خونه دیدم که ا.ت هنوز خوابیده رفتم بیدارش کردم و شام رو خوردیم به ا.ت گفتم که بلیط سینما گرفتم برو حاظر شو بریم ا.ت گفت خوب من اینجا لباس ندارم گفتم اون پلاستیک سفیده رو بیار اونرو آورد منم لباس رو بهش دادم( لباس اسلاید ۲) رفت پوشید محوش شده بودم و.........
۴.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.