「M̷y̷ m̷y̷s̷t̷e̷r̷i̷o̷u̷s̷ s̷t̷o̷r̷y̷」p⁵
「M̷y̷ m̷y̷s̷t̷e̷r̷i̷o̷u̷s̷ s̷t̷o̷r̷y̷」p⁵
بی حرکت به شخصیتش خیره بود و هزار تا سوال ب ذهنش هجوم ارودن.
نیشخند رضایتی روی لباهای طرف مقابلش نشست ، از روی کاناپه بلند شد و سمت معشوقش قدم میزاشت و دوباره پارکت های خونه رو به صدا درورد..
لرزش و استرس به جونش افتاد و باصدایی ک میلرزید لب زد
+ت..تو..
_ اره من!
+ از...از کجا بودنم جیمینی؟
صدای قهقهه مردونش کل فضای خونه رو پر کرد و ترس بیشتری به وجود دخترک هجوم میاورد ..
صدای پارکت های قدیمی خونه تمومی نداشت و فاصله شون کم و کم تر میشد
_ چاگیا تو خودت منو خلق کردی
خلق کرده؟ بزرگترین دروغی بود که میتونست بگه.
اون شخصیت بیشتر از هرچیزی خطرناک بود، اون تمام چیزی که میخواست دخترک بهش داده بود بدون اینکه بفهمه چه غلطی میکنه ، البته بجز خودشو!
ایدفعه همه چی فرق داشت قرار نبود دخترک جزء قربانی هاش باشه..
باز قدم برمیداشت . صدای کفشاش و پارکت های خونه ترکیب شده بود و رو مخ ات راه میرفت..
_به چی فکر میکنی؟مگه خودت داستانو ننوشتی؟
نگاهشو که به زمین دوخته بود اروم بالا اورد و به صورت فرد مقابلش داد.
با زنگ خطری که تو ذهنش خورد یه پله بالا رفت و ابروهاش توهم گره خورد.
+داستان هنوز تموم نشده از کجا بدونم تهش چی میشه
پوزخندی رو لباش نشست ایندفعه صداش بم تر شده بود
_ یه تغییر کوچولو بهش اضافه کردم داستانم همونجوری پیش میره که تو میخوای
+ یه تغییر؟
پوزخند رو لباش عمیق تر شد و بازم قدم برمیداشت..
با هر پله ای که رد میکرد ، دخترک یه پله عقب میرفت..
_ چشماشو رو هم فشرد و بلند داد زد
_ پارک یه شخصیته نمیتونه واقعی باشه بیاد دنبال من
بازم یه پله بالا رفت ولی انگار طرف مقابلش قصد تسلیم شدن نداشت و یه پله دیگه برداشت .
+ بنظدت جمله های روی مانیتور کار کی بود ؟
_ یه هکر مسخره توعم یه ادم فاکی که نصف شبی زده به سرت معلوم نیست از جونم چی میخوای
⋆ׄ⠀
خبببینمتافردایاامشببه⁵⁰لایکمیرسونیدپارتبعدواپکنم؟
بی حرکت به شخصیتش خیره بود و هزار تا سوال ب ذهنش هجوم ارودن.
نیشخند رضایتی روی لباهای طرف مقابلش نشست ، از روی کاناپه بلند شد و سمت معشوقش قدم میزاشت و دوباره پارکت های خونه رو به صدا درورد..
لرزش و استرس به جونش افتاد و باصدایی ک میلرزید لب زد
+ت..تو..
_ اره من!
+ از...از کجا بودنم جیمینی؟
صدای قهقهه مردونش کل فضای خونه رو پر کرد و ترس بیشتری به وجود دخترک هجوم میاورد ..
صدای پارکت های قدیمی خونه تمومی نداشت و فاصله شون کم و کم تر میشد
_ چاگیا تو خودت منو خلق کردی
خلق کرده؟ بزرگترین دروغی بود که میتونست بگه.
اون شخصیت بیشتر از هرچیزی خطرناک بود، اون تمام چیزی که میخواست دخترک بهش داده بود بدون اینکه بفهمه چه غلطی میکنه ، البته بجز خودشو!
ایدفعه همه چی فرق داشت قرار نبود دخترک جزء قربانی هاش باشه..
باز قدم برمیداشت . صدای کفشاش و پارکت های خونه ترکیب شده بود و رو مخ ات راه میرفت..
_به چی فکر میکنی؟مگه خودت داستانو ننوشتی؟
نگاهشو که به زمین دوخته بود اروم بالا اورد و به صورت فرد مقابلش داد.
با زنگ خطری که تو ذهنش خورد یه پله بالا رفت و ابروهاش توهم گره خورد.
+داستان هنوز تموم نشده از کجا بدونم تهش چی میشه
پوزخندی رو لباش نشست ایندفعه صداش بم تر شده بود
_ یه تغییر کوچولو بهش اضافه کردم داستانم همونجوری پیش میره که تو میخوای
+ یه تغییر؟
پوزخند رو لباش عمیق تر شد و بازم قدم برمیداشت..
با هر پله ای که رد میکرد ، دخترک یه پله عقب میرفت..
_ چشماشو رو هم فشرد و بلند داد زد
_ پارک یه شخصیته نمیتونه واقعی باشه بیاد دنبال من
بازم یه پله بالا رفت ولی انگار طرف مقابلش قصد تسلیم شدن نداشت و یه پله دیگه برداشت .
+ بنظدت جمله های روی مانیتور کار کی بود ؟
_ یه هکر مسخره توعم یه ادم فاکی که نصف شبی زده به سرت معلوم نیست از جونم چی میخوای
⋆ׄ⠀
خبببینمتافردایاامشببه⁵⁰لایکمیرسونیدپارتبعدواپکنم؟
۲۲.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.