پارت۲۶
پارت۲۶
داد زدم:چرا الکی گفتی احمق از اتاق من گمشو بیرون دیگه بر نگرد
مارکوس با ترس رفت نوح گفت:من میرم خداحافظ نوح رفت پانسی با تاسف نگاهم کرد و رفت لباسش رو عوض کرد گفت:شب بخیر رفت رو تختش و پشتش رو به من کرد و خوابید گفتم:توکه حرفشو باور نکردی؟کردی؟جوابی نداد سری تکون دادم و گفتم:باور کردی جوابی نداد لباسم رو عوض کردم و رو تختم دراز کشیدم و به حرف های دراکو فکر کردم چطوری اینقدر راحت قضاوت کرد؟چطوری اینقدر بیرحمه؟
نمیدونم چجوری اما خواببم برد
«صبح»
از خواب بیدار شدم پانسی نبود ردامو پوشیدم و رفتم سراسرا دراکو تا منو دید پاشد پشت سر کراب گویل و نوح پاشدن گفتم:نمیخواد یه لشکرو با خودت بلند کنی میرم سر میز گیریفیندور بی توجه به من از سراسرا رفت منم رفتم پیش هرماینی ...
داد زدم:چرا الکی گفتی احمق از اتاق من گمشو بیرون دیگه بر نگرد
مارکوس با ترس رفت نوح گفت:من میرم خداحافظ نوح رفت پانسی با تاسف نگاهم کرد و رفت لباسش رو عوض کرد گفت:شب بخیر رفت رو تختش و پشتش رو به من کرد و خوابید گفتم:توکه حرفشو باور نکردی؟کردی؟جوابی نداد سری تکون دادم و گفتم:باور کردی جوابی نداد لباسم رو عوض کردم و رو تختم دراز کشیدم و به حرف های دراکو فکر کردم چطوری اینقدر راحت قضاوت کرد؟چطوری اینقدر بیرحمه؟
نمیدونم چجوری اما خواببم برد
«صبح»
از خواب بیدار شدم پانسی نبود ردامو پوشیدم و رفتم سراسرا دراکو تا منو دید پاشد پشت سر کراب گویل و نوح پاشدن گفتم:نمیخواد یه لشکرو با خودت بلند کنی میرم سر میز گیریفیندور بی توجه به من از سراسرا رفت منم رفتم پیش هرماینی ...
۲.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.