ازدواج اجباری
پارت ۵
آماده شدیم ک بریم رسیدیم رستوران ک ناهار بخوریم داشتیم منو رو نگا میکردیم ک با صدای فردی تعجب کردم و برگشتم ک با جیمین مواجه شدم
_ میبینم ک بدون من میای بیرون و اجازه هم نمیگیری
+ چرا باید با تو بیام ؟ و چرا باید ازت اجازه بگیرم ؟
_ چون من شوهرتم
+ ما مجبور شدیم با هم ازدواج کنیم پس بعد ازدواجم هر کس زندگی خودشو داره و الانم زندگی من ب خودم مربوطه
_ لیا میشه ی چن لحظه تنهامون بزاری
= عا باشه
_ممنون
_ ات چرا اینجوری بام رفتار میکنی ؟ مگه دشمن خونیتم
+ من ک چیزی نگفتم
_ خیلیه خب پس حرفاتو نادیده میگیرم و دفه دیگه بدون اجازه من جایی نمیری چون من شوهرتم و باید ب حرفم گوش کنی در غیر این صورت مجبورم ی کاری انجام بدم ک ب صلاحت نیس
+ یااااااا
_ هیش فق بگو چشم
+ خب باشه
_ آفرین گود گرل الانم ناهار ک خوردیم میریم خونه و از بار خبری نیس
+ یا این دیگه واقعی زوره
_ خیله خب پس با هم میریم
+ خب خوبه میرم لیا رو صدا کنم
_ و از این ب بعد باهام خوب رفتار کن میخام واقعن بقیه فک کنن ک شوهرتم نه یک غریبه
+ عا باشه
_باشه؟
+ باشه ع عشقم
_ آفرین بیبی حالا برو
.
عایش خدایا واقعن ؟ پوف این دختر کجا رف بزا بش زنگ بزنم
+ الو لیا کجایی
= من اومدم خونه شماها ناهار بخورین بیایین
+ چرا رفتی خونههه
= چونکه زیرا منتظرتونمممم فعلن خوش بگذره بیب
+ عاخ خدا
رفتم نشستم سر میز و با جیمین غذا خوردیم وقتی داشتیم ب سمت ماشین میرفتیم از اون جایی ک کفشام پاشنه بلند بود پام پیچ خورد ک جیمین طوری بغلم کرد ک نفسای داغش میخورد ب صورتم بعد از چن دقیقه ک تو شک بودیم از اون حالت در اومدیم و دوباره ب سمت ماشین راه افتادیم درو برام باز کرد تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
چشمم ب مانیتور ماشین افتاد ک تاریخ ….. رو نشون میداد امروز روز تولدمه ولی هیچ کس یادش نیس مث همیشه روز تولدم بد ترین روز عمرمه ولی فق میخام شب شه ک تو بار همچین مست کنم ک دیه هیچی نفهمم
رسیدیم خونه تا درو باز کردم ……..
آماده شدیم ک بریم رسیدیم رستوران ک ناهار بخوریم داشتیم منو رو نگا میکردیم ک با صدای فردی تعجب کردم و برگشتم ک با جیمین مواجه شدم
_ میبینم ک بدون من میای بیرون و اجازه هم نمیگیری
+ چرا باید با تو بیام ؟ و چرا باید ازت اجازه بگیرم ؟
_ چون من شوهرتم
+ ما مجبور شدیم با هم ازدواج کنیم پس بعد ازدواجم هر کس زندگی خودشو داره و الانم زندگی من ب خودم مربوطه
_ لیا میشه ی چن لحظه تنهامون بزاری
= عا باشه
_ممنون
_ ات چرا اینجوری بام رفتار میکنی ؟ مگه دشمن خونیتم
+ من ک چیزی نگفتم
_ خیلیه خب پس حرفاتو نادیده میگیرم و دفه دیگه بدون اجازه من جایی نمیری چون من شوهرتم و باید ب حرفم گوش کنی در غیر این صورت مجبورم ی کاری انجام بدم ک ب صلاحت نیس
+ یااااااا
_ هیش فق بگو چشم
+ خب باشه
_ آفرین گود گرل الانم ناهار ک خوردیم میریم خونه و از بار خبری نیس
+ یا این دیگه واقعی زوره
_ خیله خب پس با هم میریم
+ خب خوبه میرم لیا رو صدا کنم
_ و از این ب بعد باهام خوب رفتار کن میخام واقعن بقیه فک کنن ک شوهرتم نه یک غریبه
+ عا باشه
_باشه؟
+ باشه ع عشقم
_ آفرین بیبی حالا برو
.
عایش خدایا واقعن ؟ پوف این دختر کجا رف بزا بش زنگ بزنم
+ الو لیا کجایی
= من اومدم خونه شماها ناهار بخورین بیایین
+ چرا رفتی خونههه
= چونکه زیرا منتظرتونمممم فعلن خوش بگذره بیب
+ عاخ خدا
رفتم نشستم سر میز و با جیمین غذا خوردیم وقتی داشتیم ب سمت ماشین میرفتیم از اون جایی ک کفشام پاشنه بلند بود پام پیچ خورد ک جیمین طوری بغلم کرد ک نفسای داغش میخورد ب صورتم بعد از چن دقیقه ک تو شک بودیم از اون حالت در اومدیم و دوباره ب سمت ماشین راه افتادیم درو برام باز کرد تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
چشمم ب مانیتور ماشین افتاد ک تاریخ ….. رو نشون میداد امروز روز تولدمه ولی هیچ کس یادش نیس مث همیشه روز تولدم بد ترین روز عمرمه ولی فق میخام شب شه ک تو بار همچین مست کنم ک دیه هیچی نفهمم
رسیدیم خونه تا درو باز کردم ……..
۸.۴k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.