part 15
ویو ا/ت
کلی غذا درست کردم........
قربون خودم برم من انقدر خوبم..........
میز و چیندم .....
از خستگی زیاد یکم نشستم......
یهو صدای در اومد ته بود.......
میدونم الان عصبیه پس رفتم جلو در
ویو ته
از دست ا/ت خیلی عصبانی بودم......
می خواستم تیکه تیکه اش کنم...
ولی تا در و باز کردم با ا/ت رو به رو شدم تا خواستم حرفی بزنم گفت....
+ ته میدونم خیلی از دستم عصبانی هستی ولی آرامش خودتو حفظ کن
من کارتت رو برداشتم یکم خرید کردم نه برای خودم برای خونه تو خونه هیچی نبود.......
پس رفتم یکم خرید کردم....
لطفا از دستم عصبانی نباش و بیا بریم شام بخوریم.....* خیلی تند گف
$ آآآه چیز باشه تو برو من بام لباس عوض کنم بیام
ا/ت مقدر کیوت جذاب باهام حرف میزد که نتونستم دعواش کنم........
پس بخشیدمش...
رفتم لباسم رو عوض کردم و برگشتم رفتم پیش ا/ت یه میز پر از غذا بود
$ وایی دست اجوما درد نکنه چه کرده.....
$ ا/ت اجوما خودش کجاس
+ اولن من درس کردم
+ دومن خونه اشه.....
$ آها
$ ولی بگی نگی دست پخت خوبی داری
+ پس چی 😏😎
$ حالا پرو هم نشو
+ عه نزن تو ذوقم
$ باش لوس
+ خودتی.
$ عمته
+ خالته
+ اسم شناسنامه اته
$ زبون دراز
+ خودتی.....
$ آیینه
+ بچه نشو غذا تو بخور
ویو صبح.....
پیش هوسوک....
با یونگی قرار شد بریم خرید و اونم صبح زود چون من کلی اسرار کردم
~ هوسوک خدا بگم چیکارت کنه من خوابم میاد.......
_ تو کلا خوابی.....
~ پرو
_ وایی یونگی اون کت و شلوار رو ....
~ هوسوک تو می خوای بری بیرون
~ و من یه نقشه خوب کشیدم......
_ چیه
~ بیا نزدیکتر
~ .........
* منم نمیدونم چی گفتن 🤷♀️
ویو شب
هوسوک....
طبق نقشع کارا رو اوکی کردم...
همه چیز رزو بود
می خوام به ا/ت بگم....
که چقدر دوسش دارم......
یعنی منو به ته ترجیح میده یا ته به منو.....
راستی من فردا بام چی بهش بگممم؟
* و بعله هوسوک نشست متن آماده کرد
تا اینکه به گوشیش یه چیزی اومد....
یونگی بود گف پست ا/ت رو دیده یا نه
رفت ببینه که دید......
ا/ت عکست شامش با ته رو پست کرده....
زده با دنیا عوضت نمیکنم
اونجا بود که قلب هوسوک شکست....
و از گفتن حرفش دس کشید.........
کلی غذا درست کردم........
قربون خودم برم من انقدر خوبم..........
میز و چیندم .....
از خستگی زیاد یکم نشستم......
یهو صدای در اومد ته بود.......
میدونم الان عصبیه پس رفتم جلو در
ویو ته
از دست ا/ت خیلی عصبانی بودم......
می خواستم تیکه تیکه اش کنم...
ولی تا در و باز کردم با ا/ت رو به رو شدم تا خواستم حرفی بزنم گفت....
+ ته میدونم خیلی از دستم عصبانی هستی ولی آرامش خودتو حفظ کن
من کارتت رو برداشتم یکم خرید کردم نه برای خودم برای خونه تو خونه هیچی نبود.......
پس رفتم یکم خرید کردم....
لطفا از دستم عصبانی نباش و بیا بریم شام بخوریم.....* خیلی تند گف
$ آآآه چیز باشه تو برو من بام لباس عوض کنم بیام
ا/ت مقدر کیوت جذاب باهام حرف میزد که نتونستم دعواش کنم........
پس بخشیدمش...
رفتم لباسم رو عوض کردم و برگشتم رفتم پیش ا/ت یه میز پر از غذا بود
$ وایی دست اجوما درد نکنه چه کرده.....
$ ا/ت اجوما خودش کجاس
+ اولن من درس کردم
+ دومن خونه اشه.....
$ آها
$ ولی بگی نگی دست پخت خوبی داری
+ پس چی 😏😎
$ حالا پرو هم نشو
+ عه نزن تو ذوقم
$ باش لوس
+ خودتی.
$ عمته
+ خالته
+ اسم شناسنامه اته
$ زبون دراز
+ خودتی.....
$ آیینه
+ بچه نشو غذا تو بخور
ویو صبح.....
پیش هوسوک....
با یونگی قرار شد بریم خرید و اونم صبح زود چون من کلی اسرار کردم
~ هوسوک خدا بگم چیکارت کنه من خوابم میاد.......
_ تو کلا خوابی.....
~ پرو
_ وایی یونگی اون کت و شلوار رو ....
~ هوسوک تو می خوای بری بیرون
~ و من یه نقشه خوب کشیدم......
_ چیه
~ بیا نزدیکتر
~ .........
* منم نمیدونم چی گفتن 🤷♀️
ویو شب
هوسوک....
طبق نقشع کارا رو اوکی کردم...
همه چیز رزو بود
می خوام به ا/ت بگم....
که چقدر دوسش دارم......
یعنی منو به ته ترجیح میده یا ته به منو.....
راستی من فردا بام چی بهش بگممم؟
* و بعله هوسوک نشست متن آماده کرد
تا اینکه به گوشیش یه چیزی اومد....
یونگی بود گف پست ا/ت رو دیده یا نه
رفت ببینه که دید......
ا/ت عکست شامش با ته رو پست کرده....
زده با دنیا عوضت نمیکنم
اونجا بود که قلب هوسوک شکست....
و از گفتن حرفش دس کشید.........
۴.۶k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.