ادامه ی پارت 8 history
رفتم صبحانه ام رو خوردم و رفتم تو اتاقم که...
تو فکر ا.ت بودم چون خیلی گوگولی بود
ویو ا.ت
خیلی عصبی شده بودم میخواستم تو روش بگم خیلی رو مخه پس رفتو و در اتاقش رو زدم
ویو کوک
نشسته بودم که یکی در زد
جونگکوک:بیا تو
ا.ت:با لرز و ترس رفتم تو اتاقش و و با دیدن من چشماش گرد شد و گفت
کوک: تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت: ا خب چیزه میخواستم بگم که خیلی خیلی رو مخی
جونگکوک:من رو مخم
ا.ت:
#آندیا
ادامه دارد...
تو فکر ا.ت بودم چون خیلی گوگولی بود
ویو ا.ت
خیلی عصبی شده بودم میخواستم تو روش بگم خیلی رو مخه پس رفتو و در اتاقش رو زدم
ویو کوک
نشسته بودم که یکی در زد
جونگکوک:بیا تو
ا.ت:با لرز و ترس رفتم تو اتاقش و و با دیدن من چشماش گرد شد و گفت
کوک: تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت: ا خب چیزه میخواستم بگم که خیلی خیلی رو مخی
جونگکوک:من رو مخم
ا.ت:
#آندیا
ادامه دارد...
۲.۲k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.