گل ارکیده
part ²¹
چی میگفتم چیزی برای گفتم نداشتم ذهنم قفل بود اما باید یه حرکت میزدم که بهش بفهمونم هنوزم دوسش دارم
همون جور که سرشتو گردنم بود دستایی که تمام این مدت انگار فلج بودنو تکون دادم
یکی از دستامو روی سرش گزاشتم و نوازش وار انگشت شستمو توی موهاش تکون دادم و اون یکی دستمو دوی گردنش گزاشتم
میتونستم خنده مستطیلسشو حس کنم
مطمئنم الان اگه اون لبخندو میدیدنم قلبم طاقت نمیاورد و سکته قلبی رو میزدم
اونم متقابلا دستشو دور کمرم انداخت و با انگشت شستش کمرمو نواازش میکرد
حس میکردم اون یه پسر کوچولوعه که به آغوش مادرش پناه برده حجم از مظلومیت و آروم بودن به اون نمیومد من سالها بود اونو میشناختم ولی همچین چیزی رو الان بود که میدیدم
صداش اون صدای دل نوازش که هر وقت حرف میزد دل منو میلرزوند با همون صدا آروم گفت
تهیونگ : عاشق عطر تنتم من مست این عطر شدم عطری که سالها ازش محروم بودم
این حرفم سوال بزرگی توی ذهنم ایجاد کرد
سالها ؟
منظورش چی بود دقیقا ؟
بلاخره لب باز کردم و گفتم
ات : سالها ؟ منظورت چیه که سالها ازش محروم بودی
اما اون بی توجه به سوالم دوباره ادامه داد
تهیونگ : صدات خیلی دوسش دارم هروقت نرف میزنی دلم میخواد ساعت ها بشینم و بهت گوش بدم
چیزی نگفتم و سکوت کردم چرا جواب سوالمو نداد ؟
همون طور که دستاش دور کمرم بود سرش رو بلند کرد و دقیق زل زد به چشمام می تونستم خوشحالی وصف نشدنی رو تو چشماش ببینم که هرگز ندیده بودم
دستام دور گردنش بود انگار اون از این موضوع خوشحال بود
درسته اولین بار نیس که همو لمس میکنیم این اتفاق دیشب افتاده بود اما نه اینقد رمانتیک
حله دستاشو سفت تر کرد و منو به خودش چسبود که باعث شد برای این که کمی صورتم فاصله بگیره دستامو رای سینش تکیه گاهم قرار بدم صورتشو آورد نزدیک همون جور که به چشمام نگاه میکرد لباشو روی لبام کوبوند و محکم شروع کرد به بوسیدنم اونقدر این کارو با عش انمام میداد که منو وادار به همکاری میکرد
برای تسلط بیشتر دستاشو روی گونه هام گزاشت و صورامو توی دستش گرفت و سرش زو کج کرد
با گازی که به لبم زد عاحی کشیدم که باعث شد دندونام از هم فاصله بگیرن و موقیت جدیدی برای اون ایجاد بشه
زبونشو توی دهنم برد و با زبونم بازی کرد (چرا داره عوقم میگیره 😂)
توی حس بودیم و داشتیم از این موقعیت به خوبی استفاده میکردیم ولی این خروس بیمحل مگه میزاره
صدای زنگ گوشی من بلند شد تهیونگ بی اهمیت ادامه میداد اما من با زور و به سختی از خودم جداش کردم که صدای اعتراضش بلند شد
تهیونگ : یااا اون گوشیو ولش کن هرکی هس خودش قط میکنه
ات : نمیشع بزار ببینم کیه
فالو ♡
چی میگفتم چیزی برای گفتم نداشتم ذهنم قفل بود اما باید یه حرکت میزدم که بهش بفهمونم هنوزم دوسش دارم
همون جور که سرشتو گردنم بود دستایی که تمام این مدت انگار فلج بودنو تکون دادم
یکی از دستامو روی سرش گزاشتم و نوازش وار انگشت شستمو توی موهاش تکون دادم و اون یکی دستمو دوی گردنش گزاشتم
میتونستم خنده مستطیلسشو حس کنم
مطمئنم الان اگه اون لبخندو میدیدنم قلبم طاقت نمیاورد و سکته قلبی رو میزدم
اونم متقابلا دستشو دور کمرم انداخت و با انگشت شستش کمرمو نواازش میکرد
حس میکردم اون یه پسر کوچولوعه که به آغوش مادرش پناه برده حجم از مظلومیت و آروم بودن به اون نمیومد من سالها بود اونو میشناختم ولی همچین چیزی رو الان بود که میدیدم
صداش اون صدای دل نوازش که هر وقت حرف میزد دل منو میلرزوند با همون صدا آروم گفت
تهیونگ : عاشق عطر تنتم من مست این عطر شدم عطری که سالها ازش محروم بودم
این حرفم سوال بزرگی توی ذهنم ایجاد کرد
سالها ؟
منظورش چی بود دقیقا ؟
بلاخره لب باز کردم و گفتم
ات : سالها ؟ منظورت چیه که سالها ازش محروم بودی
اما اون بی توجه به سوالم دوباره ادامه داد
تهیونگ : صدات خیلی دوسش دارم هروقت نرف میزنی دلم میخواد ساعت ها بشینم و بهت گوش بدم
چیزی نگفتم و سکوت کردم چرا جواب سوالمو نداد ؟
همون طور که دستاش دور کمرم بود سرش رو بلند کرد و دقیق زل زد به چشمام می تونستم خوشحالی وصف نشدنی رو تو چشماش ببینم که هرگز ندیده بودم
دستام دور گردنش بود انگار اون از این موضوع خوشحال بود
درسته اولین بار نیس که همو لمس میکنیم این اتفاق دیشب افتاده بود اما نه اینقد رمانتیک
حله دستاشو سفت تر کرد و منو به خودش چسبود که باعث شد برای این که کمی صورتم فاصله بگیره دستامو رای سینش تکیه گاهم قرار بدم صورتشو آورد نزدیک همون جور که به چشمام نگاه میکرد لباشو روی لبام کوبوند و محکم شروع کرد به بوسیدنم اونقدر این کارو با عش انمام میداد که منو وادار به همکاری میکرد
برای تسلط بیشتر دستاشو روی گونه هام گزاشت و صورامو توی دستش گرفت و سرش زو کج کرد
با گازی که به لبم زد عاحی کشیدم که باعث شد دندونام از هم فاصله بگیرن و موقیت جدیدی برای اون ایجاد بشه
زبونشو توی دهنم برد و با زبونم بازی کرد (چرا داره عوقم میگیره 😂)
توی حس بودیم و داشتیم از این موقعیت به خوبی استفاده میکردیم ولی این خروس بیمحل مگه میزاره
صدای زنگ گوشی من بلند شد تهیونگ بی اهمیت ادامه میداد اما من با زور و به سختی از خودم جداش کردم که صدای اعتراضش بلند شد
تهیونگ : یااا اون گوشیو ولش کن هرکی هس خودش قط میکنه
ات : نمیشع بزار ببینم کیه
فالو ♡
۴.۳k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.