فیک:باند مافیا
فیک:باند مافیا
پارت نه( بچه ها ببخشید پارت قبلی پارت هشت بود ولی نوشتم پارت هفت این الان پارت نه هست گیج نشید)
ا. ت:کوک... خواه...
لباش اجازه نداد حرفمو کامل بزنم
هنوز تو شک بودم
نمیتونستم حرکت کنم
اون چیکار کرد؟.
منو بوسید؟
منو؟
کوک:بیب بجنب دیگه همراهیم کن
ا. ت:....
کوک:چرا تو شکی؟ مگه از من خوشت نمیومد؟
ا. ت:ت.. تو..
کوک:ببین اخرین فرصتته یا همراهی میکنی یا همین الان پردتو میزدم( جدی عصبی)
ا. ت:ت... تو... چی... گفتیی؟( تعجب)
ا. ت:توو از کجا میدونی من...
کوک:من همچیو میدونم
و حمله کرد سمت لبام
نمیتونستم بزارم بیشتر از این پیش بره پس همراهیش کردم...
باورم نمیشد ولی... انگار که خوشم اومده بود... دستامو دور گردنش حلقه کردم
واقعا دست خودم نبود
ولی... وایسا
ا. ت:ک.. کوک... اوممم... وایسا... ص.. صب. کنن
کوک:چیشده؟
ا. ت:ا... الان نمیشه
کوک:پس شب بیا اتاقم( اتاق کوک تکیه )
ا. ت:.... ب... باشه
کوک:میبینم خوشت اومده ( نیشخند)
ا. ت:اههه کوکک
کوک:باشه باشه برو
ا. ت:یادت رفته لیسا درو قفل کرده؟
کوک؛:اوو.. اره
ا. ت:ای خداا
کلافه به موهام دستی کشیدم
در زدم
ا. ت:لیسااااااا
ا. ت:لیسا درو وا کننن
یهو
انگار کوک منو چسبوند به در
چیکار کرد؟
منو چسبوند به در؟
میخواد چیکار کنه؟
دستاشو گذاشت رو کمرم
دستمو گذاشتم رو دستش
ا. ت:کوک لطفا
کوک:خیله خب
یهو یونگی درو باز کرد
خوبه دستاشو برداشته بود
یونگی:خیله خب بقیش برای شب سوسولا
لیسا:هییی میذاشتی کارشونو کنن دیگه
ا. ت:لیسا میکشمتتت
افتادم دنبال لیسا
لیسا:خب یکم میموندین دیگهههه
ا. ت:عوضیییی
لیسا:عنترررر
ا. ت:میموننن
لیسا:گااوووو
ا. ت:هوفف
ا. ت:ایی بسه دیگه دوییدن بسه پاهام درد گرفت
لیسا:ای خدااااا
به کوک نگاه کردم
که بهم چشمک زد
لبمو از خجالت گاز گرفتم
جیسو:ا.تا شبیه لبو شدی چرا انقد قرمز شدی یهویی؟
ا. ت:کیی؟؟... من؟؟!
ا. ت:اووفف من میرم بخوابم
10 شب:
تهیونگ:ا.تتت... ا. ت بیدار شوووو... ا. ت میخوایم شام بخوریم... سوپ جلبک درست کردماا
ا. ت:باشه.. برو میام
تهیونگ:دقیقا کی میای؟
ا. ت:( خروپف)
تهیونگ:ای پدر سگ بیدار شو ببینیم
ا. ت:هیونگگگ 5 دیقه دیگه
تهیونگ:چی چیو پنج دیقه دیگه مگه مدرسس؟
ا. ت:خفه شو بذار بخوابمممم( خودت خفه شو😐)
تهیونگ:بچه جون بیدار شوووو
ا. ت:...
تهیونگ:به جونگکوک میگم بیادا!
ا. ت:باشه باشه اومدم
بلند شدم تختمو درست کردم( چه تمیز😂😐)
رفتم سر میز شام
تهیونگ رفت پیش جیمین نشست
و یه صندلی خالی مونده بود
اونم پیش کوک
چاره ای نداشتم
رفتم نشستم
ا. ت:سلام به همگی
همه:سلام
سمت راستم کوک بود
و سمت چپم لیسا
وای خدا چه گیری کردمم
شروع کردیم به غذا خوردن
وسطای غذا خوردن
احساس کردم
ی دستی رو رونمه
پایینو نگاه کردم
یه دست تتو دار
اره
اون خودشه...
بنظرتون کیه؟ 🤨
پارت نه( بچه ها ببخشید پارت قبلی پارت هشت بود ولی نوشتم پارت هفت این الان پارت نه هست گیج نشید)
ا. ت:کوک... خواه...
لباش اجازه نداد حرفمو کامل بزنم
هنوز تو شک بودم
نمیتونستم حرکت کنم
اون چیکار کرد؟.
منو بوسید؟
منو؟
کوک:بیب بجنب دیگه همراهیم کن
ا. ت:....
کوک:چرا تو شکی؟ مگه از من خوشت نمیومد؟
ا. ت:ت.. تو..
کوک:ببین اخرین فرصتته یا همراهی میکنی یا همین الان پردتو میزدم( جدی عصبی)
ا. ت:ت... تو... چی... گفتیی؟( تعجب)
ا. ت:توو از کجا میدونی من...
کوک:من همچیو میدونم
و حمله کرد سمت لبام
نمیتونستم بزارم بیشتر از این پیش بره پس همراهیش کردم...
باورم نمیشد ولی... انگار که خوشم اومده بود... دستامو دور گردنش حلقه کردم
واقعا دست خودم نبود
ولی... وایسا
ا. ت:ک.. کوک... اوممم... وایسا... ص.. صب. کنن
کوک:چیشده؟
ا. ت:ا... الان نمیشه
کوک:پس شب بیا اتاقم( اتاق کوک تکیه )
ا. ت:.... ب... باشه
کوک:میبینم خوشت اومده ( نیشخند)
ا. ت:اههه کوکک
کوک:باشه باشه برو
ا. ت:یادت رفته لیسا درو قفل کرده؟
کوک؛:اوو.. اره
ا. ت:ای خداا
کلافه به موهام دستی کشیدم
در زدم
ا. ت:لیسااااااا
ا. ت:لیسا درو وا کننن
یهو
انگار کوک منو چسبوند به در
چیکار کرد؟
منو چسبوند به در؟
میخواد چیکار کنه؟
دستاشو گذاشت رو کمرم
دستمو گذاشتم رو دستش
ا. ت:کوک لطفا
کوک:خیله خب
یهو یونگی درو باز کرد
خوبه دستاشو برداشته بود
یونگی:خیله خب بقیش برای شب سوسولا
لیسا:هییی میذاشتی کارشونو کنن دیگه
ا. ت:لیسا میکشمتتت
افتادم دنبال لیسا
لیسا:خب یکم میموندین دیگهههه
ا. ت:عوضیییی
لیسا:عنترررر
ا. ت:میموننن
لیسا:گااوووو
ا. ت:هوفف
ا. ت:ایی بسه دیگه دوییدن بسه پاهام درد گرفت
لیسا:ای خدااااا
به کوک نگاه کردم
که بهم چشمک زد
لبمو از خجالت گاز گرفتم
جیسو:ا.تا شبیه لبو شدی چرا انقد قرمز شدی یهویی؟
ا. ت:کیی؟؟... من؟؟!
ا. ت:اووفف من میرم بخوابم
10 شب:
تهیونگ:ا.تتت... ا. ت بیدار شوووو... ا. ت میخوایم شام بخوریم... سوپ جلبک درست کردماا
ا. ت:باشه.. برو میام
تهیونگ:دقیقا کی میای؟
ا. ت:( خروپف)
تهیونگ:ای پدر سگ بیدار شو ببینیم
ا. ت:هیونگگگ 5 دیقه دیگه
تهیونگ:چی چیو پنج دیقه دیگه مگه مدرسس؟
ا. ت:خفه شو بذار بخوابمممم( خودت خفه شو😐)
تهیونگ:بچه جون بیدار شوووو
ا. ت:...
تهیونگ:به جونگکوک میگم بیادا!
ا. ت:باشه باشه اومدم
بلند شدم تختمو درست کردم( چه تمیز😂😐)
رفتم سر میز شام
تهیونگ رفت پیش جیمین نشست
و یه صندلی خالی مونده بود
اونم پیش کوک
چاره ای نداشتم
رفتم نشستم
ا. ت:سلام به همگی
همه:سلام
سمت راستم کوک بود
و سمت چپم لیسا
وای خدا چه گیری کردمم
شروع کردیم به غذا خوردن
وسطای غذا خوردن
احساس کردم
ی دستی رو رونمه
پایینو نگاه کردم
یه دست تتو دار
اره
اون خودشه...
بنظرتون کیه؟ 🤨
۳.۸k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳