وقتی دکتر بود و...
وقتی دکتر بود و...
وقتی تهیونگ در زد لیا اومدو درو باز کرد و داشت حرف میزد
لیا: ددی جونم اومد
که یهو با دیدن ات حرفش قطع شد
لیا: عشقم این کیه
ات: اینجا چه خبره؟؟
تهیونگ: لیا بس کن من ازت بدم میاد الانم با ات ازدواج کردم اون خیلی از تو بهتره تو از همون اولشم اجباری بودی
لیا: هق هق و رفت اتاق
ات: تهیونگ این چی میگه هق
تهیونگ: ات بخدا زود طلاقش میدم اون اجباریه من ترو دوست دارم
ات: هق هق تو متاهلی میفهمی بد چرا منو بدبخت کردی
تهیونک: هق ببین تروخدا قول میدث خوش بختت کنم
ات: اوفف باید راجبش فکر کنم
تهیونگ: باشه
ات: اممم باشه ولی باید قول بدی زود طلاقش بدی
تهیونگ: باشه
رفتن و شب قشنگشونو ساختن
صبح: ...
وقتی تهیونگ در زد لیا اومدو درو باز کرد و داشت حرف میزد
لیا: ددی جونم اومد
که یهو با دیدن ات حرفش قطع شد
لیا: عشقم این کیه
ات: اینجا چه خبره؟؟
تهیونگ: لیا بس کن من ازت بدم میاد الانم با ات ازدواج کردم اون خیلی از تو بهتره تو از همون اولشم اجباری بودی
لیا: هق هق و رفت اتاق
ات: تهیونگ این چی میگه هق
تهیونگ: ات بخدا زود طلاقش میدم اون اجباریه من ترو دوست دارم
ات: هق هق تو متاهلی میفهمی بد چرا منو بدبخت کردی
تهیونک: هق ببین تروخدا قول میدث خوش بختت کنم
ات: اوفف باید راجبش فکر کنم
تهیونگ: باشه
ات: اممم باشه ولی باید قول بدی زود طلاقش بدی
تهیونگ: باشه
رفتن و شب قشنگشونو ساختن
صبح: ...
۷.۷k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.