رمان عشق اجباری!
#عشق_اجباری
پارت:۴
ویو جونگ کوک:
آروم از رو زمین بلند شدم و به سمت اتاقی که حدس میزدم چیزی اونجا گذاشته باشه رفتم افرادم هنوز داشتن میگشتن ، پناهگاه دو طبقه بود آروم از پله ها رفتم بالا و به اتاق رسیدم درو باز کردم رفتم داخل رو تخت نشستم و به یوری فکر میکردم اگه بلایی سرش بیاد هیچ وقت خودمو نمیبخشم همینجور داشتن سراسر اتاقو ورنداز میکردم که چشمم خورد به کاغذ روی میز هراسون و با استرس بلند شدم رفتم سمت میز کاغذو برداشتم از دست خطش فهمیدم یوری نوشته بی وقفه خوندمش نوشته بود .جنسا رو بردارید. جنسا! اما اینجا که جنسی نیس یادم اومد از اونجایی که همیشه چیزای مهمو قایم میکنیم رفتم تا جنسارو بردارم که سه هون در زد در حالی که تلاش میکردم جنسا رو بردارم گفت
_رئیس
+چیه
_دنبال چیزی میگردید؟
+آره . حالا تو فضولی نکن چیزی میخاستی بگی؟
_ب بله ر ر رئیس
+نمیخاد بگی میدونم چی میخای بگی
_ر رئیس ببخشید
+اشکال نداره یوری زرنگه از سر نخایی که گذاشته پیداش میکنم
_رئیس کمک میخاید
+ن برداشتمش
+ببین اینجا چی داریم!
_رئیس چه خوب جنسا خیلی با کیفیت به نظر میرسه
+حالا الان وقت خوشحالی نیس تا یوری پیدا نشه خوشحالی قَده قَنه
+شماها بدرد هیچی نمیخورید ، میتونی بری
_ر رئیس لطفا ما رو ببخشید(با بغض)
+تا حالمو بدتر نکردی تا تیکه تیکت نکردم از جلو چشام دور شو نمیخام ببینمت(داد)
_ب بله رئیس
هعی لعنتی از وقتی تهیونگ مرده(دور از جون)خیلی وقته جیمینو ندیدم
چی😳 ن نکنه جیمین اینجا بوده
سری از اتاق زدم بیرون دیدم افرادم دور یه چیزی جم شدن رفتم پیششون
+اینجا چخبره
_ر رئیس بنظر میرسه یه جور اسلحه هست
+دارم میبینم ، ولی این اسلحه ها تو کره پیدا نمیشه ، حتما قاچاقیه
_چ چی اما رئیس میخاید بگید که کار خانم یوری هستش؟
+خفه شو یوری ازین کارا نمیکنه فقط دستوراتی که من میدمو انجام میده
_ببخشید رئیس
+خسته شدم که انقدر شما ها رو بخشیدم ، برید شکر گذاری کنید که رئیستون بخشندس
یهو خاطراتم اومد جلو چشمام اما چرا! چرا الان این خاطرات ، تو چشمام اشک جمع شد
ویو یک سال پیش:
+(جیمین) هه یَنی کِیفش به همینه که این اسلحه ها رو به دشمنات نشون بدی تا این اسلحه ها رو ببینن مثه موش فرار میکنن
*(تهیونگ) جیمین بس کن دیگه همیشه انقدر گنده میای
+عع تهیونگ اینجوری نگو مگه دروغ میگم
_(جونگ کوک) کلکل دیگه بسه به جای این حرفا بیاین بریم تمرین کنیم
*باش
+باش
ویو جونگ کوک در حال:
لعنتی(اشک از چشاش سرازیر شد)
ن نکنه اون جیمین.. ن نه امکان نداره(بغض)
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
پارت:۴
ویو جونگ کوک:
آروم از رو زمین بلند شدم و به سمت اتاقی که حدس میزدم چیزی اونجا گذاشته باشه رفتم افرادم هنوز داشتن میگشتن ، پناهگاه دو طبقه بود آروم از پله ها رفتم بالا و به اتاق رسیدم درو باز کردم رفتم داخل رو تخت نشستم و به یوری فکر میکردم اگه بلایی سرش بیاد هیچ وقت خودمو نمیبخشم همینجور داشتن سراسر اتاقو ورنداز میکردم که چشمم خورد به کاغذ روی میز هراسون و با استرس بلند شدم رفتم سمت میز کاغذو برداشتم از دست خطش فهمیدم یوری نوشته بی وقفه خوندمش نوشته بود .جنسا رو بردارید. جنسا! اما اینجا که جنسی نیس یادم اومد از اونجایی که همیشه چیزای مهمو قایم میکنیم رفتم تا جنسارو بردارم که سه هون در زد در حالی که تلاش میکردم جنسا رو بردارم گفت
_رئیس
+چیه
_دنبال چیزی میگردید؟
+آره . حالا تو فضولی نکن چیزی میخاستی بگی؟
_ب بله ر ر رئیس
+نمیخاد بگی میدونم چی میخای بگی
_ر رئیس ببخشید
+اشکال نداره یوری زرنگه از سر نخایی که گذاشته پیداش میکنم
_رئیس کمک میخاید
+ن برداشتمش
+ببین اینجا چی داریم!
_رئیس چه خوب جنسا خیلی با کیفیت به نظر میرسه
+حالا الان وقت خوشحالی نیس تا یوری پیدا نشه خوشحالی قَده قَنه
+شماها بدرد هیچی نمیخورید ، میتونی بری
_ر رئیس لطفا ما رو ببخشید(با بغض)
+تا حالمو بدتر نکردی تا تیکه تیکت نکردم از جلو چشام دور شو نمیخام ببینمت(داد)
_ب بله رئیس
هعی لعنتی از وقتی تهیونگ مرده(دور از جون)خیلی وقته جیمینو ندیدم
چی😳 ن نکنه جیمین اینجا بوده
سری از اتاق زدم بیرون دیدم افرادم دور یه چیزی جم شدن رفتم پیششون
+اینجا چخبره
_ر رئیس بنظر میرسه یه جور اسلحه هست
+دارم میبینم ، ولی این اسلحه ها تو کره پیدا نمیشه ، حتما قاچاقیه
_چ چی اما رئیس میخاید بگید که کار خانم یوری هستش؟
+خفه شو یوری ازین کارا نمیکنه فقط دستوراتی که من میدمو انجام میده
_ببخشید رئیس
+خسته شدم که انقدر شما ها رو بخشیدم ، برید شکر گذاری کنید که رئیستون بخشندس
یهو خاطراتم اومد جلو چشمام اما چرا! چرا الان این خاطرات ، تو چشمام اشک جمع شد
ویو یک سال پیش:
+(جیمین) هه یَنی کِیفش به همینه که این اسلحه ها رو به دشمنات نشون بدی تا این اسلحه ها رو ببینن مثه موش فرار میکنن
*(تهیونگ) جیمین بس کن دیگه همیشه انقدر گنده میای
+عع تهیونگ اینجوری نگو مگه دروغ میگم
_(جونگ کوک) کلکل دیگه بسه به جای این حرفا بیاین بریم تمرین کنیم
*باش
+باش
ویو جونگ کوک در حال:
لعنتی(اشک از چشاش سرازیر شد)
ن نکنه اون جیمین.. ن نه امکان نداره(بغض)
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
۲.۶k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.