عشق موقت:) پارت 71
عشق موقت:) پارت 71
گزارش نکنید لطفااااا.
امیدوارم یادتون باشه پارت قبل رو💜✨
لباس ندارممم...عیب نداره...یکی از شلوارای تهیونگ رو با لباسش میپوشم»
رفتم سمت کمد و درشو باز کردم. یه شلوار مشکی با یه پُلیوِر سفید برداشتم....اونو هم که دیگه نمیتونستم از مال تهیونگ بردارم...پس بیخیالش شدم. لباسارو گذاستم رو تخت و حوله رو از تنم در اوردم. شلوارو پوشیدم و خواستم لباس رو بپوشم که چشمم افتاد به هودیه جیمین، همونی که برام خرید. اونو بپوشم بهتره، هم گرمه هم جیمین خوشحال میشه. بیخیال شدم و هودی جیمین رو پوشیدم
ویو جیمین
+اااااااااایی...تو لباس نریز مریضضضض
~هه چیشد؟ یخ زدی؟
+الان میام پارت میکنم
جیمین دنبال تهیونگ کرد و تهیونگ هم فرار کرد.
+وایسا توله سگگگگ *بلند و خنده*
~خیلی کُندی پارک *خنده*
تهیونگ رسبد جلو در خونه اما قفل بود
~شت...
+گیر افتادی کیم *نیشخند*
جیمین برف تو دستشو پرت کرد سمت تهیونگ و تهیونگ جا خالی داد اما...
+وای شت
-پارک جیمییین
بله برف خورد تو صورت یونگی
+ببخشیددددد، تقصیر اینه
~به من چهههه؟
-جفتتون خفه شیدددد
؛ تهیونگ، جیمین
+~بلـ....
؛ هار هار هار *خنده مسخره*
از اونور جونکوک برف زد تو صورتشون و مسخرشون کرد
+~جئون جونکووووووک
دوتا سگ افتادن دنبال یه خرگوش و پارش کردن.
-بچه هاااا *داد*
+~؛ بلهههه؟
-بیایید
«اومدن پیش یونگی»
+~؛ بله؟
-میخوایید ببرمتون یه جایی که قشنگ بازی کنید؟
+~؛ اره
؛ ولی کجا؟
-اون با من...میایید یا نه؟
+~؛ میاییم
+ولی تو بازی نمیکنیا
-چراااا؟
+کتفت *نگاه پرمعنی*
-خب.....خیله خب باشه، پس برید اماده بِشید
+بقیه چی؟
-بپرس
+باشه
جیمین پرید رفت داخل، وسط سالن وایساد جلو بچه ها و...
+سربازااااان
=چته؟
✓بله؟
/٪&بگو
+میایید بریم برف بازی؟
✓تازه نشستیم که
+اره ولی یونگی گفت میخواد ببرتمون یه جای مشتی
&کجا؟
+چمیدونمممم، میایید یا نه؟
٪من میام...البته فقط قدم میزنم
✓&ماهم همینطور
/؛=ما پایه ایم
+ایوللللل، پس برید اماده شیدددد
&خدا رحم کنه...*اروم*
خلاصه که همه اماده شدن و رفتن سوار ماشینا شدن، دو تا ماشین بودم
1_کوک، تهیونگ، جیمین، یونگی
2_یونگوک، کای، دیان، فابیان، یوگیوم
بعد 45 مین رسیدیم به یه جایی که فضاش باز بود و یه ورش اسکی میرفتن و یه ورش هم برف بازی میکردن.
+؛ واییییی *ذوق*
-بفرماااا *لبخند*
~خوبه، خوشم اومد
✓&ما میریم
+کجاااا؟ نمیخوایید اسکی بازی کنید؟
✓&نه
+اصن به درک، خودمون بازی میکنیم
+جئون؟
؛ جان؟
+بریم؟
؛ پایتمممم
کوک و جیمین رفتن اونور و پریدن تو برفا و غلت زدن. تهیونگ هم رفت پیششون و بهشون ملحق شد، یونگی هم نگاشون میکرد و لبخند میزدـ
~یونگییی *لبند*
-هاااان؟ *بلند*
امیدوارم پارتای قبل یادتون باشه چون تو ادامه داستان مهمن😢
گزارش نکنید لطفااااا.
امیدوارم یادتون باشه پارت قبل رو💜✨
لباس ندارممم...عیب نداره...یکی از شلوارای تهیونگ رو با لباسش میپوشم»
رفتم سمت کمد و درشو باز کردم. یه شلوار مشکی با یه پُلیوِر سفید برداشتم....اونو هم که دیگه نمیتونستم از مال تهیونگ بردارم...پس بیخیالش شدم. لباسارو گذاستم رو تخت و حوله رو از تنم در اوردم. شلوارو پوشیدم و خواستم لباس رو بپوشم که چشمم افتاد به هودیه جیمین، همونی که برام خرید. اونو بپوشم بهتره، هم گرمه هم جیمین خوشحال میشه. بیخیال شدم و هودی جیمین رو پوشیدم
ویو جیمین
+اااااااااایی...تو لباس نریز مریضضضض
~هه چیشد؟ یخ زدی؟
+الان میام پارت میکنم
جیمین دنبال تهیونگ کرد و تهیونگ هم فرار کرد.
+وایسا توله سگگگگ *بلند و خنده*
~خیلی کُندی پارک *خنده*
تهیونگ رسبد جلو در خونه اما قفل بود
~شت...
+گیر افتادی کیم *نیشخند*
جیمین برف تو دستشو پرت کرد سمت تهیونگ و تهیونگ جا خالی داد اما...
+وای شت
-پارک جیمییین
بله برف خورد تو صورت یونگی
+ببخشیددددد، تقصیر اینه
~به من چهههه؟
-جفتتون خفه شیدددد
؛ تهیونگ، جیمین
+~بلـ....
؛ هار هار هار *خنده مسخره*
از اونور جونکوک برف زد تو صورتشون و مسخرشون کرد
+~جئون جونکووووووک
دوتا سگ افتادن دنبال یه خرگوش و پارش کردن.
-بچه هاااا *داد*
+~؛ بلهههه؟
-بیایید
«اومدن پیش یونگی»
+~؛ بله؟
-میخوایید ببرمتون یه جایی که قشنگ بازی کنید؟
+~؛ اره
؛ ولی کجا؟
-اون با من...میایید یا نه؟
+~؛ میاییم
+ولی تو بازی نمیکنیا
-چراااا؟
+کتفت *نگاه پرمعنی*
-خب.....خیله خب باشه، پس برید اماده بِشید
+بقیه چی؟
-بپرس
+باشه
جیمین پرید رفت داخل، وسط سالن وایساد جلو بچه ها و...
+سربازااااان
=چته؟
✓بله؟
/٪&بگو
+میایید بریم برف بازی؟
✓تازه نشستیم که
+اره ولی یونگی گفت میخواد ببرتمون یه جای مشتی
&کجا؟
+چمیدونمممم، میایید یا نه؟
٪من میام...البته فقط قدم میزنم
✓&ماهم همینطور
/؛=ما پایه ایم
+ایوللللل، پس برید اماده شیدددد
&خدا رحم کنه...*اروم*
خلاصه که همه اماده شدن و رفتن سوار ماشینا شدن، دو تا ماشین بودم
1_کوک، تهیونگ، جیمین، یونگی
2_یونگوک، کای، دیان، فابیان، یوگیوم
بعد 45 مین رسیدیم به یه جایی که فضاش باز بود و یه ورش اسکی میرفتن و یه ورش هم برف بازی میکردن.
+؛ واییییی *ذوق*
-بفرماااا *لبخند*
~خوبه، خوشم اومد
✓&ما میریم
+کجاااا؟ نمیخوایید اسکی بازی کنید؟
✓&نه
+اصن به درک، خودمون بازی میکنیم
+جئون؟
؛ جان؟
+بریم؟
؛ پایتمممم
کوک و جیمین رفتن اونور و پریدن تو برفا و غلت زدن. تهیونگ هم رفت پیششون و بهشون ملحق شد، یونگی هم نگاشون میکرد و لبخند میزدـ
~یونگییی *لبند*
-هاااان؟ *بلند*
امیدوارم پارتای قبل یادتون باشه چون تو ادامه داستان مهمن😢
۶.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.