پارت : ۲
لاریسا:چیکار میکنی دیونه الان میوفتم بزارم زمین!!!!
تهیونگ:نه دیگه نشد خانم کوچولو نیومدیم اینجا که فقط بشینیم کنار ساحلیم بد نیست یه ابی به تنمون بزنیم نه؟؟؟
لاریسا:تهیونگ تروخدا بزارم زمین عمرا نمیذارم خیسم کنی سرده سرما میخورم!!!
تهیونگ: نه تا وقتی که من مراقبتم
همینطوری داشتم دست و پا میزدم به هر حال تن ضریف من در مقابل این اقای غول زیادی کوچیک بود قطعا زورم بهش نمیرسی بالاخره کار خودشو کرد و ولم کرد و مستقیم افتادم توی اب... همینطوری حرصم گرفته بود دیگه اون قهقهای که تهیونگ میزد بیشتر عصبیم میکرد طوری که الان پتانسیل کشتنشو داشتم...
لاریسا:تهیونگ...
تهیونگ: چیه؟ *خنده*
لاریسا: تا سه میشمرم توصیه میکنم فرار کنی..
تهیونگ:صبر کن ببینم فقط یه شوخی بود ...راستی اصلا قراره توی نیم وجب با من چیکار کنی اگه فرارم نکنم؟
لاریسا: 1...2...
تهیونگ : فکر نکنم به ریسکش بیارزه که همینطوری باییسم
لاریسا:....3
با گفتم عدد سه عین جت از توی اب بلند شدم و شروع کردم دوییدن دنبالش صدای خنده هامون کل ساحل رو گرفته بود طوری که فکر کنم کل دنیا صدای خنده هامون رو شنیده باشه یعنی میشد تا همیشه باهم بخندیم؟ کاش بشه...
نیم ساعت بعد:
نشسته بودم و زانو هامو تو بغلم گرفته بودم هوا خیلی سرد بود و منم خیس اب تهیونگ رفته بود تا از ماشین پتو بیاره...ولی هنوز ازش خبری نشده بود ... با حس کردن کسی که پشتم نشسته و حس کردن بوی رایحهی عطر تلخ همیشگیش فهمیدم که تهیونگ منه....پتو رو دورم پیچید و منو کشید توی بغلش و از پشت کامل بهم چسبید.
خدایا یعنی یه مرد چقدر میتونه جذاب باشه؟...یعنی همه مردا تا این حد جذابن؟ نه معلومه که نه تهیونگ با همشون فرق داشت...به چشم من از همشون بهتر بود...شاید چون دوستش داشتم و شایدم چون عاشقش بودم.
لاریسا:تهیونگم؟
وقتی صداش کردم لبخند ملایمی روی صورتش نشست
تهیونگ: نمیدونی وقتی به اسمم مالکیت میدی چقدر جذاب ترش میکنی پرنسس ،جانم چیزی میخوای بگی؟
اخلاقی که این مرد داشت قند تو دل هر دختری اب میکرد حرفایی که میزد لقب هایی که بهم میداد همشون باعث میشد که بیشتر بهش جذب بشم، ولی اگه یه روز ترکم کنه چی؟ اگه یه روز جدا بشیم چی؟یعنی میتونم بدون اون زندگی کنم؟
لاریسا : میشه هیچوقت ولم نکنی؟ همیشه همه میگن که هیچ چیز ابدی نیست و هر شروعی پایانی داره...میای باهم ثابت کنیم که میشه یه عشق ابدی داشت؟
تهیونگ: میدونی چیه کوچولو... شاید حرفام تاثیری نداشته باشه ولی هیچوقت خوش ندارم که ولت کنم...ولی اگه روزی اتفاقی افتاد که مجبور شدیم جدا شیم...باید قول بدی بهم که اجازه نمیدی کسی بجز من لمست کنه کسی نتونه تن ظریفتو اینطوری بغل بکشه و بهت بگه عشقم...
تهیونگ:نه دیگه نشد خانم کوچولو نیومدیم اینجا که فقط بشینیم کنار ساحلیم بد نیست یه ابی به تنمون بزنیم نه؟؟؟
لاریسا:تهیونگ تروخدا بزارم زمین عمرا نمیذارم خیسم کنی سرده سرما میخورم!!!
تهیونگ: نه تا وقتی که من مراقبتم
همینطوری داشتم دست و پا میزدم به هر حال تن ضریف من در مقابل این اقای غول زیادی کوچیک بود قطعا زورم بهش نمیرسی بالاخره کار خودشو کرد و ولم کرد و مستقیم افتادم توی اب... همینطوری حرصم گرفته بود دیگه اون قهقهای که تهیونگ میزد بیشتر عصبیم میکرد طوری که الان پتانسیل کشتنشو داشتم...
لاریسا:تهیونگ...
تهیونگ: چیه؟ *خنده*
لاریسا: تا سه میشمرم توصیه میکنم فرار کنی..
تهیونگ:صبر کن ببینم فقط یه شوخی بود ...راستی اصلا قراره توی نیم وجب با من چیکار کنی اگه فرارم نکنم؟
لاریسا: 1...2...
تهیونگ : فکر نکنم به ریسکش بیارزه که همینطوری باییسم
لاریسا:....3
با گفتم عدد سه عین جت از توی اب بلند شدم و شروع کردم دوییدن دنبالش صدای خنده هامون کل ساحل رو گرفته بود طوری که فکر کنم کل دنیا صدای خنده هامون رو شنیده باشه یعنی میشد تا همیشه باهم بخندیم؟ کاش بشه...
نیم ساعت بعد:
نشسته بودم و زانو هامو تو بغلم گرفته بودم هوا خیلی سرد بود و منم خیس اب تهیونگ رفته بود تا از ماشین پتو بیاره...ولی هنوز ازش خبری نشده بود ... با حس کردن کسی که پشتم نشسته و حس کردن بوی رایحهی عطر تلخ همیشگیش فهمیدم که تهیونگ منه....پتو رو دورم پیچید و منو کشید توی بغلش و از پشت کامل بهم چسبید.
خدایا یعنی یه مرد چقدر میتونه جذاب باشه؟...یعنی همه مردا تا این حد جذابن؟ نه معلومه که نه تهیونگ با همشون فرق داشت...به چشم من از همشون بهتر بود...شاید چون دوستش داشتم و شایدم چون عاشقش بودم.
لاریسا:تهیونگم؟
وقتی صداش کردم لبخند ملایمی روی صورتش نشست
تهیونگ: نمیدونی وقتی به اسمم مالکیت میدی چقدر جذاب ترش میکنی پرنسس ،جانم چیزی میخوای بگی؟
اخلاقی که این مرد داشت قند تو دل هر دختری اب میکرد حرفایی که میزد لقب هایی که بهم میداد همشون باعث میشد که بیشتر بهش جذب بشم، ولی اگه یه روز ترکم کنه چی؟ اگه یه روز جدا بشیم چی؟یعنی میتونم بدون اون زندگی کنم؟
لاریسا : میشه هیچوقت ولم نکنی؟ همیشه همه میگن که هیچ چیز ابدی نیست و هر شروعی پایانی داره...میای باهم ثابت کنیم که میشه یه عشق ابدی داشت؟
تهیونگ: میدونی چیه کوچولو... شاید حرفام تاثیری نداشته باشه ولی هیچوقت خوش ندارم که ولت کنم...ولی اگه روزی اتفاقی افتاد که مجبور شدیم جدا شیم...باید قول بدی بهم که اجازه نمیدی کسی بجز من لمست کنه کسی نتونه تن ظریفتو اینطوری بغل بکشه و بهت بگه عشقم...
۲.۹k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.