hot chocolate
پارت ¹⁸
جیمین : ماهم نمیخوایم کمکت کنیم
دونگ مین : چرا باهم قهرین
ریجین : بهتره بزارید خون ریزیتونو بند بیارن
یونا : نظرت چیه که بهت شلیک کنم
نامی : مگه دیوونست بگه مثبته
کوک. :" خون بالا آورد "
جین : این الان از دست میرها
ته : بزار بمیره
لیا : تهیونگ " اخم "
جنی : بیا باند بگیر
باندو از دستش گرفتم بانداژمو عوض کردم و لباسمو پوشیدم
جین : ایش کف کتابخونه پر خون شد کی تمیزش میکنه
جنی : کل درو دیوار اینجا پر خونه لازم به تمیز شدن ندارند
شینا : عر رد دست
یونا : معلوم نیست به چند نفر اینجا تجاوز کردی
کوک : هر مافیایی که میبینی متجاوزگر نیست " داره از حال میره "
ته : ولی هزاران نفر گفتن تو بهشون تجاوز کردی
کوک : اونا فقط هرزن
بلند شدمو رفتم بیرون سریع از پله ها رفتم پایین
جیمین : نگران باش قراره هویتت لو بره مستر جئون
کوک : تو خوبی و خوشی زندگی کنید امیدوارم فردا خبر مرگم بهتون برسه
جنی : زبونم لال چرا تو بمیری
یونا : بهتره آدمایی که بیگناهارو میکشن بمیرن
شینا : جیمینا چرا انقدر بدجنس شدی
جیمین : نگران نباش عشقم من فقط اونو اذیت میکنم
کوک : میدونید هرکاری کنید نه گریه ی منو نه الماس کردن منو میبینید چون الان دیگه از مرگم نمیترسم
هیوجو : همیشه میخواستم دوست پسرم مافیا باشه یونگی جونممم
یونگی : میدونی که در کنار مافیا بودن دکترم
رفتم از اون خونه بیرون که یهو جنی با گریه اومد بیرون
جنی : نه کوک نرو " گریه "
بدون توجه بهش رفتم نشستم تو ماشین و سریع رفتم عمارت خودم
« ۲ سال بعد »
( به جای ادمین مینویسم یونجی یعنی خودم )
یونجی : ت این دوسال جنی با جین از دواج کرده و همه ی کسانی که را بودن به هم رسیدن و از دواج کردن یونا و کوک هنوز سینگلن نامی به دختر مورد علاقش اعتراف کرد هوسوکم هین طور زن نامی هواساعه زن هوسوک یجی یونا به همراه اعضا به غیر کوک خیلی قوی و موفق شده ولی کوک بیشتر قوی شده و در حال تصمیم برای انتقامه یونا دیگه افسرده نیست ولی کوک افسردگی شدیدی گرفته هنوز وقتی خم میشه از کمرش خون سرازیر میشه وسعی میکنه همه رو فراموش کنه
ویوی کوک
از خواب بیدار شدم که گوشیم زنگ خورد مدیر یه دانشگاه بود
شروع مکالمه
کوک : بله آقای مدیر اتفاقی افتاده
مدیر : میشه استاد دانشگاه ما بشین
کوک : چرا که نه کی کار شروع میشه
مدیر : اگه میتونید نیم ساعت دیگه
کوک : باشه خداحافظ
پایان مکالمه
رفتم آماده شدم و سریع رفتم اون دانشگاه رفتم دفتر مدیر
کوک : سلام آقای چوی من جئونم
چوی یا مدیر : او بله به کلاس ۳ برین
از دفتر رفتم بیرون و رفتم تو کلاس
کوک : چه خبره مگه اینجا دانشگاه نیست " سرد و کمی بلند "
ریجین : عزیزم اینو نگاه چی میگه
دونگ بوم : تو کی ای
کوک : استاد جدید " سرد "
سوجون :......
جیمین : ماهم نمیخوایم کمکت کنیم
دونگ مین : چرا باهم قهرین
ریجین : بهتره بزارید خون ریزیتونو بند بیارن
یونا : نظرت چیه که بهت شلیک کنم
نامی : مگه دیوونست بگه مثبته
کوک. :" خون بالا آورد "
جین : این الان از دست میرها
ته : بزار بمیره
لیا : تهیونگ " اخم "
جنی : بیا باند بگیر
باندو از دستش گرفتم بانداژمو عوض کردم و لباسمو پوشیدم
جین : ایش کف کتابخونه پر خون شد کی تمیزش میکنه
جنی : کل درو دیوار اینجا پر خونه لازم به تمیز شدن ندارند
شینا : عر رد دست
یونا : معلوم نیست به چند نفر اینجا تجاوز کردی
کوک : هر مافیایی که میبینی متجاوزگر نیست " داره از حال میره "
ته : ولی هزاران نفر گفتن تو بهشون تجاوز کردی
کوک : اونا فقط هرزن
بلند شدمو رفتم بیرون سریع از پله ها رفتم پایین
جیمین : نگران باش قراره هویتت لو بره مستر جئون
کوک : تو خوبی و خوشی زندگی کنید امیدوارم فردا خبر مرگم بهتون برسه
جنی : زبونم لال چرا تو بمیری
یونا : بهتره آدمایی که بیگناهارو میکشن بمیرن
شینا : جیمینا چرا انقدر بدجنس شدی
جیمین : نگران نباش عشقم من فقط اونو اذیت میکنم
کوک : میدونید هرکاری کنید نه گریه ی منو نه الماس کردن منو میبینید چون الان دیگه از مرگم نمیترسم
هیوجو : همیشه میخواستم دوست پسرم مافیا باشه یونگی جونممم
یونگی : میدونی که در کنار مافیا بودن دکترم
رفتم از اون خونه بیرون که یهو جنی با گریه اومد بیرون
جنی : نه کوک نرو " گریه "
بدون توجه بهش رفتم نشستم تو ماشین و سریع رفتم عمارت خودم
« ۲ سال بعد »
( به جای ادمین مینویسم یونجی یعنی خودم )
یونجی : ت این دوسال جنی با جین از دواج کرده و همه ی کسانی که را بودن به هم رسیدن و از دواج کردن یونا و کوک هنوز سینگلن نامی به دختر مورد علاقش اعتراف کرد هوسوکم هین طور زن نامی هواساعه زن هوسوک یجی یونا به همراه اعضا به غیر کوک خیلی قوی و موفق شده ولی کوک بیشتر قوی شده و در حال تصمیم برای انتقامه یونا دیگه افسرده نیست ولی کوک افسردگی شدیدی گرفته هنوز وقتی خم میشه از کمرش خون سرازیر میشه وسعی میکنه همه رو فراموش کنه
ویوی کوک
از خواب بیدار شدم که گوشیم زنگ خورد مدیر یه دانشگاه بود
شروع مکالمه
کوک : بله آقای مدیر اتفاقی افتاده
مدیر : میشه استاد دانشگاه ما بشین
کوک : چرا که نه کی کار شروع میشه
مدیر : اگه میتونید نیم ساعت دیگه
کوک : باشه خداحافظ
پایان مکالمه
رفتم آماده شدم و سریع رفتم اون دانشگاه رفتم دفتر مدیر
کوک : سلام آقای چوی من جئونم
چوی یا مدیر : او بله به کلاس ۳ برین
از دفتر رفتم بیرون و رفتم تو کلاس
کوک : چه خبره مگه اینجا دانشگاه نیست " سرد و کمی بلند "
ریجین : عزیزم اینو نگاه چی میگه
دونگ بوم : تو کی ای
کوک : استاد جدید " سرد "
سوجون :......
۳.۶k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.