پارت 2
پارت _2_
بلاخره با هزار بدبختی این روستای لعنتی رو پیدا کردیم به محضه ورودمون یه دختره داهاتی پرید جلو. ماشین
_اهای خانوم مگه کوری نمیبینی ادم داره رد میشه
+اولا کور هفت جدته دومن من ادمی نمیبینم
برا چند لحظه مغزم سوت کشید عجب ادمیه هااا با اعصبانیت پیاده شدم و با سرعت رفتم سمتش داشت شلوارشو رو میتکوند تیپش عجیب بود یه پیرهن مردونه بلند و شلوار شیش جیب مشکی با یه رو سری که قبلا دیده بودم اسمش (گلونی) هستش
وجودمو که حس کرد صاف ایستاد و با پرروی زول زد تو چشمام(وای خدا چشماشو برا چند لحظه یادم رفت خواستم چی بگم) به خودم اومدم و اخممو بیشتر کردم و داد زدم
-به کی فوش دادی هااا
بدتر از خودم بدونه کوچک ترین ترسی توصورتم داد زد
+با تو بودم مرتیکه ای هیولا
خندم گرفته بود اما خودمو کنترل کردم چه دختره عجیبی بود یهو صدای سهند رو شنیدم که گفت بسه دیگه حالا چیزی نشده سهیل سوار شو ببینم خانوم شماهم برو پی کارت
_نه میخوام ببینم حرفه حسابه این دختره ای بی تربیت چیه
+اومد نزدیک تر قدش نمیرسید بهم اما با یه جذبه ای خاصی گفت بی تربیت نیستم با هرکسی مثله خودش رفتار میکنم
یهو هولم داد تعادلمو از دست دادم و افتادم داخله اون ابی که از کناره جاده رد میشد...
از خودم چندشم میشد وااای خدای من کثیف شدم صدای خنده ای جفتشون رو مخم بود دلم میخواست اون دختره ای عوضی رو تیکه تیکه کنم
با هزار بدبختی خودمو از تو اب بیرون کشیدم ونگاه کردم دیدم نیستش
_داداش کجا رفتت اون دختره
با خنده گفت
+نمیدونم والا 😂ولی خوب حالتو گرفت ها ببین شبیه موش اب کشیده شدی
_دستم بهش برسه یه کاری میکنم از به دنیا اومدنش پشیمون شه
+باشه حالا حرص نخور
رفتم سواره ماشین شم که داد زد
+هوی سواری نشی ها ماشین کثیف میشه
_خب چه غلطی بکنم ؟
+باید تا خونه کد خدا با پا بیای راه زیادی نیست دنباله ماشین بیا
_دیگه تحملم تموم شده بود خدایا از این روستاااا متنفرمممم...
بلاخره به خونه کدخدا رسیدیم انقدر راه رفتم با این لباسای خیس که میدونم امشب تب و لرز میکنم
بلاخره با هزار بدبختی این روستای لعنتی رو پیدا کردیم به محضه ورودمون یه دختره داهاتی پرید جلو. ماشین
_اهای خانوم مگه کوری نمیبینی ادم داره رد میشه
+اولا کور هفت جدته دومن من ادمی نمیبینم
برا چند لحظه مغزم سوت کشید عجب ادمیه هااا با اعصبانیت پیاده شدم و با سرعت رفتم سمتش داشت شلوارشو رو میتکوند تیپش عجیب بود یه پیرهن مردونه بلند و شلوار شیش جیب مشکی با یه رو سری که قبلا دیده بودم اسمش (گلونی) هستش
وجودمو که حس کرد صاف ایستاد و با پرروی زول زد تو چشمام(وای خدا چشماشو برا چند لحظه یادم رفت خواستم چی بگم) به خودم اومدم و اخممو بیشتر کردم و داد زدم
-به کی فوش دادی هااا
بدتر از خودم بدونه کوچک ترین ترسی توصورتم داد زد
+با تو بودم مرتیکه ای هیولا
خندم گرفته بود اما خودمو کنترل کردم چه دختره عجیبی بود یهو صدای سهند رو شنیدم که گفت بسه دیگه حالا چیزی نشده سهیل سوار شو ببینم خانوم شماهم برو پی کارت
_نه میخوام ببینم حرفه حسابه این دختره ای بی تربیت چیه
+اومد نزدیک تر قدش نمیرسید بهم اما با یه جذبه ای خاصی گفت بی تربیت نیستم با هرکسی مثله خودش رفتار میکنم
یهو هولم داد تعادلمو از دست دادم و افتادم داخله اون ابی که از کناره جاده رد میشد...
از خودم چندشم میشد وااای خدای من کثیف شدم صدای خنده ای جفتشون رو مخم بود دلم میخواست اون دختره ای عوضی رو تیکه تیکه کنم
با هزار بدبختی خودمو از تو اب بیرون کشیدم ونگاه کردم دیدم نیستش
_داداش کجا رفتت اون دختره
با خنده گفت
+نمیدونم والا 😂ولی خوب حالتو گرفت ها ببین شبیه موش اب کشیده شدی
_دستم بهش برسه یه کاری میکنم از به دنیا اومدنش پشیمون شه
+باشه حالا حرص نخور
رفتم سواره ماشین شم که داد زد
+هوی سواری نشی ها ماشین کثیف میشه
_خب چه غلطی بکنم ؟
+باید تا خونه کد خدا با پا بیای راه زیادی نیست دنباله ماشین بیا
_دیگه تحملم تموم شده بود خدایا از این روستاااا متنفرمممم...
بلاخره به خونه کدخدا رسیدیم انقدر راه رفتم با این لباسای خیس که میدونم امشب تب و لرز میکنم
۳.۷k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.