فیک یونگی:
پارت۷:
معلم:$
دوست ا/ت:#
دکتر مدرسه :€
ا/ت:از خون میترسمممم
بیو ا/ت:بعد فوت پدر و مادرم ک سر تا پاشون خونی بود از خون ترسوحشتناکی دارم:<
یونگی:من چسپ زخم ندارمممممممممممم
ا/ت:من خون ببینم حالم بعددددد میشهههه
بیو ا/ت:خون روی دستمو دوباره دیدم و یهو خاطرات پدرو مادرم یادم افتاد و چشم هام سیاهی رفت افتادم بغل یونگی بعد اون هیچی یادم نبود:(
یونگی:ا/تتتت بیدار شو
بیو یونگی:همون لحضه ک افتاد تو بغلم یهو دست و پام شل شد و چشام باز موند و نگاش کردم
یونگی:ا/ت پاشوووو
بیو یونگی:بردمش ب درمانگاه مدرسمون بردمش رو تخت و پزشک مدرسه رو صدا زدم گفت..:
€:حالش خوبه فقط بیهوش شد تا نیم ساعت دیگه بیدار میشه
بیو یونگی:از کشو چسپ زخم گرفتم و زدم رو زخمش و بعدش سرما گذاشتم رو تخت و یکم چشامو رو هم گذاشتم ک خوابم برد..
۳۰مین بعد:
بیو ا/ت:چشام اروم اروم باز شد دیدم رو تخت بیمارستانم و ساعت۶بعد از ظهر و هوا غروب کرده میخواستم پاشم ک دیدم دست یونگی دستمو گرفته فقط جیغ نزدم ک اینقد ناز خوابیده:))))
ا/ت:هی یونگی بیدار شو(خیلی اروم)
یونگی:اوه ببخشید خوابم برد😅
بیو یونگی: سرمو اوردم بالا دیدم یهوو..بوسم کرد
ا/ت:اوه😳ببخشید🥲
یونگی:هان؟🍷🥲
بیو یونگی : استوپ خورده بودم انگار قلبم از جاش داشت در می اومد ک دیدم ا/ت:بدو بدو رفت
رفتم دونبالش ….
ممنونم ک لایک میکنی
امید وارم خوشت اومده باشه:)))
معلم:$
دوست ا/ت:#
دکتر مدرسه :€
ا/ت:از خون میترسمممم
بیو ا/ت:بعد فوت پدر و مادرم ک سر تا پاشون خونی بود از خون ترسوحشتناکی دارم:<
یونگی:من چسپ زخم ندارمممممممممممم
ا/ت:من خون ببینم حالم بعددددد میشهههه
بیو ا/ت:خون روی دستمو دوباره دیدم و یهو خاطرات پدرو مادرم یادم افتاد و چشم هام سیاهی رفت افتادم بغل یونگی بعد اون هیچی یادم نبود:(
یونگی:ا/تتتت بیدار شو
بیو یونگی:همون لحضه ک افتاد تو بغلم یهو دست و پام شل شد و چشام باز موند و نگاش کردم
یونگی:ا/ت پاشوووو
بیو یونگی:بردمش ب درمانگاه مدرسمون بردمش رو تخت و پزشک مدرسه رو صدا زدم گفت..:
€:حالش خوبه فقط بیهوش شد تا نیم ساعت دیگه بیدار میشه
بیو یونگی:از کشو چسپ زخم گرفتم و زدم رو زخمش و بعدش سرما گذاشتم رو تخت و یکم چشامو رو هم گذاشتم ک خوابم برد..
۳۰مین بعد:
بیو ا/ت:چشام اروم اروم باز شد دیدم رو تخت بیمارستانم و ساعت۶بعد از ظهر و هوا غروب کرده میخواستم پاشم ک دیدم دست یونگی دستمو گرفته فقط جیغ نزدم ک اینقد ناز خوابیده:))))
ا/ت:هی یونگی بیدار شو(خیلی اروم)
یونگی:اوه ببخشید خوابم برد😅
بیو یونگی: سرمو اوردم بالا دیدم یهوو..بوسم کرد
ا/ت:اوه😳ببخشید🥲
یونگی:هان؟🍷🥲
بیو یونگی : استوپ خورده بودم انگار قلبم از جاش داشت در می اومد ک دیدم ا/ت:بدو بدو رفت
رفتم دونبالش ….
ممنونم ک لایک میکنی
امید وارم خوشت اومده باشه:)))
۴.۶k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.