چند پارتی ته
چند پارتی ته
ویو ته:
داشتم از کمپانی میرفتم خونه که بارون گرفت هوا خنک بود و بارون نم نم میومد رسیدم خونه زنگو که زدم هیچکس باز نکرد دوباره زدم بازم هیچکس باز نکرد نگران شدم سریع درو باز کردمو رفتم تو فضای خونه دلگیر بود آخه آسمون گرفته و هیچ چراغی تو خونه روشن نبود سریع به سمت بالاا رفتم که با دیدن ا.ت رو تخت که خیلی کیوت خوابیده بود قلبم از ذوق درد گرفت خودااااا نیگا چجوری خوابیده ها بوسه ای رو لپش زدم و رفتم لباسامو عوض کردم رفتم پایین غذایی که ا.ت درست کرده رو گرم کنم دیدم بعلههه هیچی درست نکرده منم از گشنگی داشتم غش میکردم حوصله غذا درست کردن هم نداشتم گوشیو برداشتم و مرغ سوخاری تند و پنیری سفارش دادم رو مبل نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم که با صدای جیغ ا.ت یلحظه قلبم وایساد خواستم برم سمت اتاق که یهو ا.ت خوشحال از اتاق دوید بیرون و پرید بغلم
ته:یااا نمیگی سکته میکنم اینجوری جیغ میزنی؟؟؟
ا.ت:پاشو بریم بیروووننن داره بارون میاد
ته:بخاطر این جیغ زدی؟
ا.ت:لطفااااااا
ته:هوووففف تو دیونه ای منم داری دیونه میکنی خدا به تو که رسید مغز کم آورد یکم کاه ریخت تو کلت خالی نباشه صدا توپ بده
ا.ت:یاااا
ته:باشه باشه وایسا غذا رو بیارن غذا بخوریم بعدش میریم
ا.ت:غذا؟
ته:بله شما کوفتم درست نکردید
ا.ت:خندید
ته:میخندی حا....که صدای زنگ اومد و ته مثل جت دوید سمت در
حساب کردو با پاکت غذا اومد تو یه پاکت مرغ سوخاری تند و اونیکی پنیری بود
ته:بیا
ا.ت:تیونگاا
ته:هوم؟
ا.ت:بیا با فیلم بخوریم هوم؟
ته:باوش
ته داشت کانالا رو جا به جا میکرد که یه کانال باب اسفنجی پخش میکرد ته ردش کرد
ا.ت:باب اسفنجی ته بابو بزار تهه(داد)
ته:یاااا داد نزن باشه با این سنت باب بزارم واست
و به اصرار ا.ت نشستن با باب اسفنجی مرغ سخاری خوردن
ا.ت:ته؟
ته:جانم؟
ا.ت:بریم بیرون؟
ته:چاگی خستم
ا.ت:لطفاااا(کیوت)
ته: هوف باشه برو یه چیز گرم بپوش
ا.ت رفت یه هودی و کلاه پوشیدو اومد
ا.ت:خوبه؟
ته:عالی...میخای سرما بخوری؟؟
ا.ت:ته هوا سرد نیست در ضمن ما چترم داریم
ته:هووفف برو چکمه هاتو بپوش حداقل
خواستن برن بیرون که ته بارونی ا.ت رو برداشت
ا.ت:یا گفتم که نیاز ندارم
ته:خب من میخوام همین طوری بردارم مشکلیه؟
رفتن بیرون هنوز بارون میومد ا.ت اصلا سردش نبود ولی ته داشت به خودش میلرزید
ا.ت:سردته؟
ته:خیلی
ا.ت:خب اون بارونی که تو دستته رو بپوش
ته:هی فک کردی بارونی کوچولو تو اندازه من میشه؟
ا.ت:خب بنداز رو دوشت اینجوری او ته بیا بریم بستن...
ته:نع بستنی نه
ا.ت:خیلی خب(ناراحت)
ته:پوفف چیز دیگه ای نمیخوای؟
ا.ت:نه من بستنی میخواممم
ته:ا.ت ن...که ا.ت دویدو خودش رفت یه بستنی خریدو اومد
ته:بخدا اگه اونو خوردی بات قهرم
ویو ته:
داشتم از کمپانی میرفتم خونه که بارون گرفت هوا خنک بود و بارون نم نم میومد رسیدم خونه زنگو که زدم هیچکس باز نکرد دوباره زدم بازم هیچکس باز نکرد نگران شدم سریع درو باز کردمو رفتم تو فضای خونه دلگیر بود آخه آسمون گرفته و هیچ چراغی تو خونه روشن نبود سریع به سمت بالاا رفتم که با دیدن ا.ت رو تخت که خیلی کیوت خوابیده بود قلبم از ذوق درد گرفت خودااااا نیگا چجوری خوابیده ها بوسه ای رو لپش زدم و رفتم لباسامو عوض کردم رفتم پایین غذایی که ا.ت درست کرده رو گرم کنم دیدم بعلههه هیچی درست نکرده منم از گشنگی داشتم غش میکردم حوصله غذا درست کردن هم نداشتم گوشیو برداشتم و مرغ سوخاری تند و پنیری سفارش دادم رو مبل نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم که با صدای جیغ ا.ت یلحظه قلبم وایساد خواستم برم سمت اتاق که یهو ا.ت خوشحال از اتاق دوید بیرون و پرید بغلم
ته:یااا نمیگی سکته میکنم اینجوری جیغ میزنی؟؟؟
ا.ت:پاشو بریم بیروووننن داره بارون میاد
ته:بخاطر این جیغ زدی؟
ا.ت:لطفااااااا
ته:هوووففف تو دیونه ای منم داری دیونه میکنی خدا به تو که رسید مغز کم آورد یکم کاه ریخت تو کلت خالی نباشه صدا توپ بده
ا.ت:یاااا
ته:باشه باشه وایسا غذا رو بیارن غذا بخوریم بعدش میریم
ا.ت:غذا؟
ته:بله شما کوفتم درست نکردید
ا.ت:خندید
ته:میخندی حا....که صدای زنگ اومد و ته مثل جت دوید سمت در
حساب کردو با پاکت غذا اومد تو یه پاکت مرغ سوخاری تند و اونیکی پنیری بود
ته:بیا
ا.ت:تیونگاا
ته:هوم؟
ا.ت:بیا با فیلم بخوریم هوم؟
ته:باوش
ته داشت کانالا رو جا به جا میکرد که یه کانال باب اسفنجی پخش میکرد ته ردش کرد
ا.ت:باب اسفنجی ته بابو بزار تهه(داد)
ته:یاااا داد نزن باشه با این سنت باب بزارم واست
و به اصرار ا.ت نشستن با باب اسفنجی مرغ سخاری خوردن
ا.ت:ته؟
ته:جانم؟
ا.ت:بریم بیرون؟
ته:چاگی خستم
ا.ت:لطفاااا(کیوت)
ته: هوف باشه برو یه چیز گرم بپوش
ا.ت رفت یه هودی و کلاه پوشیدو اومد
ا.ت:خوبه؟
ته:عالی...میخای سرما بخوری؟؟
ا.ت:ته هوا سرد نیست در ضمن ما چترم داریم
ته:هووفف برو چکمه هاتو بپوش حداقل
خواستن برن بیرون که ته بارونی ا.ت رو برداشت
ا.ت:یا گفتم که نیاز ندارم
ته:خب من میخوام همین طوری بردارم مشکلیه؟
رفتن بیرون هنوز بارون میومد ا.ت اصلا سردش نبود ولی ته داشت به خودش میلرزید
ا.ت:سردته؟
ته:خیلی
ا.ت:خب اون بارونی که تو دستته رو بپوش
ته:هی فک کردی بارونی کوچولو تو اندازه من میشه؟
ا.ت:خب بنداز رو دوشت اینجوری او ته بیا بریم بستن...
ته:نع بستنی نه
ا.ت:خیلی خب(ناراحت)
ته:پوفف چیز دیگه ای نمیخوای؟
ا.ت:نه من بستنی میخواممم
ته:ا.ت ن...که ا.ت دویدو خودش رفت یه بستنی خریدو اومد
ته:بخدا اگه اونو خوردی بات قهرم
۲.۳k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.