پارت 34
پارت 34
رمان از زبان دریا@#$%^
امروز اخرین روزمون تو فرانسه بود
من: چته درنا
درنا: عالی بیست بیست از این بهتر نمی شم
من: چی شده
درنا: دیشب حسین اومد تو اتاقم نمی دونی چقدر قشنگ شده بودم
من: جون چی شد
درنا: هیچی خیلی باحال ساعت. 12شب کباب اورد بعد فیلم. گذاشت من و بغل کرد همین
من: بوس چی
درنا: پیشونیم
نزدیک بود بزنه زیر گریه من ترکیدم از خنده کل کافه داشتن نگام می کردن
من: بعد چی شد
درنا: هیچی بعد فیلم رفت اتاق خودش منم باهاش قهر کردم همین
من: شاید مشکلی وسعت باشه
درنا: چی مشکل از من یا اون
من: اون شاید چیزش مشکل داره
درنا: چیز چیه
زدم تو صورتم تازه فهمید رفته بودیم تو فکر
امیر بهم زنگ زد
من: جونم
امیر: دریا ما زودتر میریم برام کاری پیش اومده بیلیت هم خودت بگیر
من: خب چرا
امیر: دریا میگم کار دارم نمی فهمی کار
من: باشه
قطع کردم چرا این جوری حرف میزنه خب دلم درد گرفت به درنا گفتم
درنا: به جهنم بهتر
یکم قدم زدیم بعد هم رفتیم هتل درنا بیلیت گرفت بهه بچه ها زنگ زدم گفتن اونا قرار برن ژاپن منم گفتم به سلامت قطع کردم.
چمدونم جمع کردم
یه زنگ نزد بپرسه بیلیت گیرم اومد یا. نه حالم خوبه یا نه
دارم برات امیر خان
خوابیدم صبح با الارم. گوشیم بیدار شدم
یه دامن مشکی چرم تا رونم تنگ پوشیدم با یه پیراهن سفیدم کردمش تو دامنم یه بارونی چرمی بلند پوشیم موهام همه بالا بستم با پوتین چسبان چرم دیروز قبل کافه خریدمشون
یه رژ تیره زدم با خط چشم
چمدونم و وسایلم برداشتم رفتم بیرون اوه اوه چی شدیم منو درنا ست کرده بودیم
رفتیم تو فرودگاه یه چیزی خوردیم منم قرصام خوردم سوار هواپیما شدیم منو درنا کنار هم افتادیم وسعت یه پسر جذاب میگم جذاب یعنی جذاب کنارمون نشسته بود
امیر هنوزم زنگ نزده بود
من: هنوز زنگ نزده
درنا: حسینم زنگ نزده
من: کار دارم دیگه کار
درنا: اخ که گفتی هیچ مسولیتی ندارن اما حرف شرکت که میشه دیونه میشن
من: اینم شانس من تو شوهر
درنا: خوبه شوهر داری من که دوست پسرم این جوری
من: برم المان دهنی ازش سرویس کنم که
درنا: حالا بخواب تو از دوباره حالت بد میشه. ها
چشامو بستم
با تکون بیدار شدم هواپیما داشت تکون می خورد
من: چی شدت
درنا: چه میدونم یهوی برف اومده
من: تو تابستون
درنا: اون ایران که تابستون نه المان
می لرزید
خلبان: مسافران عزیز لطفا کمربند هاتون ببندید که هوا خطرناک ممکن سقوط کنیم
من: وات همین جوری حرف از سقوط می زنن
درنا: وای دریا پام برسه زمین یه اشی برای امیر و حسین. بپزم که یمن کشک روش باشه
من: گوشتش با من خودم تیکه تیکه اش می کنم
پسر جذابی: الحق که ایرانی هستین
من: ایرانی
پسره :بس چی
من: میگم فقدر ایرانی ها پسراشون جذابن
پسره خندید
پسرره: خوبه که شوهر داری
من: برادری منظورم
درنا: اما من
رمان از زبان دریا@#$%^
امروز اخرین روزمون تو فرانسه بود
من: چته درنا
درنا: عالی بیست بیست از این بهتر نمی شم
من: چی شده
درنا: دیشب حسین اومد تو اتاقم نمی دونی چقدر قشنگ شده بودم
من: جون چی شد
درنا: هیچی خیلی باحال ساعت. 12شب کباب اورد بعد فیلم. گذاشت من و بغل کرد همین
من: بوس چی
درنا: پیشونیم
نزدیک بود بزنه زیر گریه من ترکیدم از خنده کل کافه داشتن نگام می کردن
من: بعد چی شد
درنا: هیچی بعد فیلم رفت اتاق خودش منم باهاش قهر کردم همین
من: شاید مشکلی وسعت باشه
درنا: چی مشکل از من یا اون
من: اون شاید چیزش مشکل داره
درنا: چیز چیه
زدم تو صورتم تازه فهمید رفته بودیم تو فکر
امیر بهم زنگ زد
من: جونم
امیر: دریا ما زودتر میریم برام کاری پیش اومده بیلیت هم خودت بگیر
من: خب چرا
امیر: دریا میگم کار دارم نمی فهمی کار
من: باشه
قطع کردم چرا این جوری حرف میزنه خب دلم درد گرفت به درنا گفتم
درنا: به جهنم بهتر
یکم قدم زدیم بعد هم رفتیم هتل درنا بیلیت گرفت بهه بچه ها زنگ زدم گفتن اونا قرار برن ژاپن منم گفتم به سلامت قطع کردم.
چمدونم جمع کردم
یه زنگ نزد بپرسه بیلیت گیرم اومد یا. نه حالم خوبه یا نه
دارم برات امیر خان
خوابیدم صبح با الارم. گوشیم بیدار شدم
یه دامن مشکی چرم تا رونم تنگ پوشیدم با یه پیراهن سفیدم کردمش تو دامنم یه بارونی چرمی بلند پوشیم موهام همه بالا بستم با پوتین چسبان چرم دیروز قبل کافه خریدمشون
یه رژ تیره زدم با خط چشم
چمدونم و وسایلم برداشتم رفتم بیرون اوه اوه چی شدیم منو درنا ست کرده بودیم
رفتیم تو فرودگاه یه چیزی خوردیم منم قرصام خوردم سوار هواپیما شدیم منو درنا کنار هم افتادیم وسعت یه پسر جذاب میگم جذاب یعنی جذاب کنارمون نشسته بود
امیر هنوزم زنگ نزده بود
من: هنوز زنگ نزده
درنا: حسینم زنگ نزده
من: کار دارم دیگه کار
درنا: اخ که گفتی هیچ مسولیتی ندارن اما حرف شرکت که میشه دیونه میشن
من: اینم شانس من تو شوهر
درنا: خوبه شوهر داری من که دوست پسرم این جوری
من: برم المان دهنی ازش سرویس کنم که
درنا: حالا بخواب تو از دوباره حالت بد میشه. ها
چشامو بستم
با تکون بیدار شدم هواپیما داشت تکون می خورد
من: چی شدت
درنا: چه میدونم یهوی برف اومده
من: تو تابستون
درنا: اون ایران که تابستون نه المان
می لرزید
خلبان: مسافران عزیز لطفا کمربند هاتون ببندید که هوا خطرناک ممکن سقوط کنیم
من: وات همین جوری حرف از سقوط می زنن
درنا: وای دریا پام برسه زمین یه اشی برای امیر و حسین. بپزم که یمن کشک روش باشه
من: گوشتش با من خودم تیکه تیکه اش می کنم
پسر جذابی: الحق که ایرانی هستین
من: ایرانی
پسره :بس چی
من: میگم فقدر ایرانی ها پسراشون جذابن
پسره خندید
پسرره: خوبه که شوهر داری
من: برادری منظورم
درنا: اما من
۱.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.