پارت«⁵
پارت«⁵
فیک«وقتی معلم بکست بود..🦋🖤
"""""""""""""""""""""""""""""""
رزیتا: کوک یه سوال؟
_بگو
رزیتا: مگه قرار نبود منو تو باهم ازدواج کنیم؟
_من؟ تو؟ ازدواج؟
'(علامت رزیتا) اره خودت قول دادی
#من تا اونجایی که خبر دارم از غلط کاریا نمیکنه!
جونگی: اینجا الان تو گه خور کوکی؟
لیام بلند شد رفت تو اتاقش لیام داداش 15 ساله ی من خیلی زود رنجه ، بلند شدم رفتم سمت جونگی یه تو صورتی زدمش
+نکنه توهم گه خور کارای داداش منی، به توچه مربوطه که داداش من چی میگه بار اخرت باشه ازین گه خوریا میکنی تو خونه ی منا!«عصبی. داد»
مامان رزیتا: با پسرم درست رفتار کن!
+با یه هرزه که هرزو یکی رو میکنه درست رفتار کنم؟
جونگی: تو از کجا خبر داری؟
+مثه اینکه درست شنیده بودم خبرا درست، بودن
مامان رزیتا: بلندیش بریم خونه!
+خاله راهو بلدین یا نشون بدم بهتون
مامانم خیلی سعی داشت جلوی خندشو بگیره
خودمم خندم گرفته بود فک نمیکردم انقدر فشاری بشن
+دیگه باره اخرت باشه، تو کارای داداشم گه خوری میکنیا بای بای👋🏻
و از، در خونه رفتن بیرون بلخره چقدر ازشون بد میاد...
تا رفتم پیش میز ناهار خوری، پقی زدم زیر خنده😂
_وای مینسو دیدی خالرو چجوری قرمز شده بود
م.م: وای تاحالا خواهرمو اینجوری ندیده بودم«خنده»
+حقشونه!
+لیامممم بیا پایین
لیام اروم اروم با چشای اشکی اومد پایین
رفتم سمتش و بغلش کردم
شبم یه پارت ازین میزارم
بازم بابت تاخیر متاسفم:)
فیک«وقتی معلم بکست بود..🦋🖤
"""""""""""""""""""""""""""""""
رزیتا: کوک یه سوال؟
_بگو
رزیتا: مگه قرار نبود منو تو باهم ازدواج کنیم؟
_من؟ تو؟ ازدواج؟
'(علامت رزیتا) اره خودت قول دادی
#من تا اونجایی که خبر دارم از غلط کاریا نمیکنه!
جونگی: اینجا الان تو گه خور کوکی؟
لیام بلند شد رفت تو اتاقش لیام داداش 15 ساله ی من خیلی زود رنجه ، بلند شدم رفتم سمت جونگی یه تو صورتی زدمش
+نکنه توهم گه خور کارای داداش منی، به توچه مربوطه که داداش من چی میگه بار اخرت باشه ازین گه خوریا میکنی تو خونه ی منا!«عصبی. داد»
مامان رزیتا: با پسرم درست رفتار کن!
+با یه هرزه که هرزو یکی رو میکنه درست رفتار کنم؟
جونگی: تو از کجا خبر داری؟
+مثه اینکه درست شنیده بودم خبرا درست، بودن
مامان رزیتا: بلندیش بریم خونه!
+خاله راهو بلدین یا نشون بدم بهتون
مامانم خیلی سعی داشت جلوی خندشو بگیره
خودمم خندم گرفته بود فک نمیکردم انقدر فشاری بشن
+دیگه باره اخرت باشه، تو کارای داداشم گه خوری میکنیا بای بای👋🏻
و از، در خونه رفتن بیرون بلخره چقدر ازشون بد میاد...
تا رفتم پیش میز ناهار خوری، پقی زدم زیر خنده😂
_وای مینسو دیدی خالرو چجوری قرمز شده بود
م.م: وای تاحالا خواهرمو اینجوری ندیده بودم«خنده»
+حقشونه!
+لیامممم بیا پایین
لیام اروم اروم با چشای اشکی اومد پایین
رفتم سمتش و بغلش کردم
شبم یه پارت ازین میزارم
بازم بابت تاخیر متاسفم:)
۳.۹k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.