فیک کوکی:))پارت ۱
ته:تهیونگ
ته:دوست صمیمیه کوکی و جزو مافیا:)))
صدای موتور صدای بوق دور سرم میچرخید سر درد شده بودم تا اینکه کلاهشو دراورد از موتور پیاده شد و اومد سمتم..!
سلام من ا ت هستم ۱۹سالمه
بعد اون اتفاق زندگیم از این رو ب این رو شد:))
بینگ بینگ ویبره(آبارم گوشی)
بیو ا ت
از صدای آلارم زنگ متنفرم پاشدم اون الارم لعنتی رو خاموش کردم
مسواکو زدن شلوارمو بولیزمو کرواتمو پوشیدم..!
توضیح کوتاه(ا ت بعد اتفاق دیشب بطور خیلی یهویی عضو مافیا شد یا بهتر مافیا ها کمکش کردنو براش شرط گذاشتن و اونو ب ی مافیا تبدیل کردن تا فردا یعنی امروز)
ات :امم من آمادام
ته:وایسا تا اون بیاد
ا ت :کی ؟
بیو ات:یهو صدای قدم پا از اون ور در شنیدم اومد داخل و سرش رو آورد پایین تا نخوره ب در و کفت..
کوکی:عضو جدید خوبه👏🏻
ات:ممنون
بیو ته
محکم دیت ا ت رو زدم کفتم مودب باس
بیو ا ت: یهو کفتم
ا ت:مودب باشم خیلی بلند
ته:وایی از همین الان داری خودتو نشون میدی😐
کوکی:ی لبخند اروم زد گفت:
کوکی:ا ت بیا دفترم
بیو کوکی:
نشستم پشت میزم منتظر بودم تا بیاد و اومد وقتی آمد جلوی میز وایستاد با دقت نگاش کردم موهای ولف کات لبای کشیده چشای اروم کت و شلوار حس عجیبی بم داد
کوکی:مهارت های رزمی؟
ا ت:رزمی چی؟
کوکی:چقدر رسمی صحبت میکنی با پوز خنده
ات:خب داشتی میگفتی 😊
کوکی:مهارت رزمی بلدی ؟
ات:ام اره
کوکی:پس پاشو
بیو ا /ت:
لباسمو عوض کردم بد دیدم بهم از این دست کشا برای بکس دادن(اسمشو نمیدونم:-:)
رفتم دیدم کوکی با قیافه جدی و خوبش بهم نگاه کرد و گفت بیا بالا
(از اون زمین بکس کشتی میگرن رفتن بالای اون😂👍🏻)
رفتم بالا دیدم
ا ت:سیبکش موهای یکم بلندش واو اصن خیلی خوب بودن:)
بیو کوکی:
ته:دوست صمیمیه کوکی و جزو مافیا:)))
صدای موتور صدای بوق دور سرم میچرخید سر درد شده بودم تا اینکه کلاهشو دراورد از موتور پیاده شد و اومد سمتم..!
سلام من ا ت هستم ۱۹سالمه
بعد اون اتفاق زندگیم از این رو ب این رو شد:))
بینگ بینگ ویبره(آبارم گوشی)
بیو ا ت
از صدای آلارم زنگ متنفرم پاشدم اون الارم لعنتی رو خاموش کردم
مسواکو زدن شلوارمو بولیزمو کرواتمو پوشیدم..!
توضیح کوتاه(ا ت بعد اتفاق دیشب بطور خیلی یهویی عضو مافیا شد یا بهتر مافیا ها کمکش کردنو براش شرط گذاشتن و اونو ب ی مافیا تبدیل کردن تا فردا یعنی امروز)
ات :امم من آمادام
ته:وایسا تا اون بیاد
ا ت :کی ؟
بیو ات:یهو صدای قدم پا از اون ور در شنیدم اومد داخل و سرش رو آورد پایین تا نخوره ب در و کفت..
کوکی:عضو جدید خوبه👏🏻
ات:ممنون
بیو ته
محکم دیت ا ت رو زدم کفتم مودب باس
بیو ا ت: یهو کفتم
ا ت:مودب باشم خیلی بلند
ته:وایی از همین الان داری خودتو نشون میدی😐
کوکی:ی لبخند اروم زد گفت:
کوکی:ا ت بیا دفترم
بیو کوکی:
نشستم پشت میزم منتظر بودم تا بیاد و اومد وقتی آمد جلوی میز وایستاد با دقت نگاش کردم موهای ولف کات لبای کشیده چشای اروم کت و شلوار حس عجیبی بم داد
کوکی:مهارت های رزمی؟
ا ت:رزمی چی؟
کوکی:چقدر رسمی صحبت میکنی با پوز خنده
ات:خب داشتی میگفتی 😊
کوکی:مهارت رزمی بلدی ؟
ات:ام اره
کوکی:پس پاشو
بیو ا /ت:
لباسمو عوض کردم بد دیدم بهم از این دست کشا برای بکس دادن(اسمشو نمیدونم:-:)
رفتم دیدم کوکی با قیافه جدی و خوبش بهم نگاه کرد و گفت بیا بالا
(از اون زمین بکس کشتی میگرن رفتن بالای اون😂👍🏻)
رفتم بالا دیدم
ا ت:سیبکش موهای یکم بلندش واو اصن خیلی خوب بودن:)
بیو کوکی:
۹.۶k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.