روباه و شکارچی
#روباه_و_شکارچی
#پارت_ششم
ات : باشه من دیگه فعلا میرم
کوک : کجا بودی ؟
ات : چیزه من .....
کوک : حرفتو نگه دار ات ببین فردا تا میتونی ازم دور شو
ات : چرا
کوک : ببین چون من هم روباه هستم و هم خوناشام و فردا ماه کامل میشه به خون وسوسه میشم و خون تو خیلی شیرینه پس نزدیک من نشو چون ممکنه که ......
ات : باشع باشع
اگه تا فردا زنده موندی منم میتونی بخوری ( تو دلش گفت )
پرش زمانی فردا ساعت ۷
جونگ ایل : خب همه چی تمومه بریم برای شروع کار
ویو ات
داشتیم با ارباب حرف میزدم نمیدونم چرا احساس کردم دارم بهش احساساتی حس میکنم نه ات چرت نگو ( 🫥 ) که یهو یه رد برق توی هوا درست شد و خورد به جونگکوک و جونگکوک افتاد زمین
جونگکوک : ات نزدیک نشو
ات : نه نه نه من چیکار کردم نیاید این کارو میکردم
جونگکوک : برد عقب ( با داد ولی سرد )
ویو ات
نه باید اون تار مو رو به جونگ ایل میدادم برا همین رفتم ارباب رو بغل کردم که رد برق خورد به منو افتادم زمین
جونگ ایل : ایشششش ارتباطمون قطع شد ات نباید این کارو میکردی (با عصبانیت)
شرط ها
لایک ۲۹
کامنت ۲۹
#پارت_ششم
ات : باشه من دیگه فعلا میرم
کوک : کجا بودی ؟
ات : چیزه من .....
کوک : حرفتو نگه دار ات ببین فردا تا میتونی ازم دور شو
ات : چرا
کوک : ببین چون من هم روباه هستم و هم خوناشام و فردا ماه کامل میشه به خون وسوسه میشم و خون تو خیلی شیرینه پس نزدیک من نشو چون ممکنه که ......
ات : باشع باشع
اگه تا فردا زنده موندی منم میتونی بخوری ( تو دلش گفت )
پرش زمانی فردا ساعت ۷
جونگ ایل : خب همه چی تمومه بریم برای شروع کار
ویو ات
داشتیم با ارباب حرف میزدم نمیدونم چرا احساس کردم دارم بهش احساساتی حس میکنم نه ات چرت نگو ( 🫥 ) که یهو یه رد برق توی هوا درست شد و خورد به جونگکوک و جونگکوک افتاد زمین
جونگکوک : ات نزدیک نشو
ات : نه نه نه من چیکار کردم نیاید این کارو میکردم
جونگکوک : برد عقب ( با داد ولی سرد )
ویو ات
نه باید اون تار مو رو به جونگ ایل میدادم برا همین رفتم ارباب رو بغل کردم که رد برق خورد به منو افتادم زمین
جونگ ایل : ایشششش ارتباطمون قطع شد ات نباید این کارو میکردی (با عصبانیت)
شرط ها
لایک ۲۹
کامنت ۲۹
۹.۷k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.