‹Best Choice›
‹Best Choice›
‹part_⁷›
جونگکوک ویو
منم بعد از ات رفتم خونه و تصمیم گرفتن به جیمین زنگ بزنم و بگم که بریم بار
(مکالمه جونگکوک و جیمین)
جونگکوک:الو جیمین
جیمین:سلام جونگکوک خوبی
جونگکوک:خوبم ممنون تو خوبی
جیمین:ممنون
جونگکوک:جیمین امشب میای بریم بار
جیمین: اوکی ساعت چند
جونگکوک:۶
جیمین:اوکی
جونگکوک:اوکی بار همیشگی
جیمین:اوکی بای
جونگکوک:بای
(پایان مکالمه)
رفتم یه دوش گرفتم و اومدم لباس پوشیدم(اسلاید بعد) رفتم جلو آینه موهام و خشک کردم حالت دادم عطر تلخ همیشگیم و زدم رفتم سوییچ ماشین و برداشتم و کفش هام و پوشیدم به ساعت نگاه کردم ۵:۴۰ دقیقه بود دیگه حرکت کردم به جیمین هم زنگ زدم و گفتم که حرکت کردم اونم گفت داره میاد دیگه به بار رسیدم ماشین و پارک کردم و رفتم داخل و روی میزی نشستم و ویسکی سفارش دادم منتظر جیمین موندم که بعد چند دقیقه اومد و پیشم نشست ویسکی رو آوردن جیمینم سفارش داد و برای اونم آوزدن و شروع به صحبت کردن کردیم
جیمین:چخبر
جونگکوک:هیچ سلامتی
جیمین:اوهوم خوبه
جونگکوک:هوم
به خوردن ویسکی ادامه دادیم که چشمم به فرد آشنایی خورد دقت که کردم ات بودم بلند شد نگاهم بهش گرفتم که رفت سمت سرویس بهداشتی منم بلند شدم به جیمین گفتم الان میام رفتم دنبالش منتظر موندم تا بیرون بیاد وقتی اومد بیرون سریع دستش گرفتم و چسبوندمش به دیوار و گفتم
جونگکوک:اینجا چیکار میکنی(بم)
ات:آ..آقای جئون
ات ویو
وقتی از سرویس بهداشتی اومدم سکس من و چسبوند به دیوار نگاه کردم آقای جئون بود یهو با صدای بمی گفت
جونگکوک:اینجا چیکار میکنی (بم)
ات:آ..آقای جئون
جونگکوک:هوم
ات:ببخشید ولی دلیلی نمیبینم بگم و میشه من و ول کنید
جونگکوک:تا جوابم ندی ولت نمیکنم
ات:اوفف با دوستم اومدم بار حالا ولم کنید
جونگکوک:بهم نگفته بودی که میای بار
ات:چرا باید بهتون بگم
جونگکوک:ات باید یه چیزی بهت بگم
ات:بفرمایید
جونگکوک:نمیتونم بگم چند وقته میتونم بگم از موقعی که اومدی توی شرکت من خب من عاشقت شدم
ات:الان منظورتون اینه که
جونگکوک:آره دوست دارم
ات:متاسفم آقای جئون اما...
با قرار گرفتن ل...ب هاش روی ل...ب هام حرفم نصفه موند توی شک بودم نه پسش میزدم نه همکار میکردم اونم همینطور م**ک میزد یکم به کار ادامه داد نفسم دیگه داشت گرفته میشد پس ظربه زدم به سینش که که ولم کنه
جونگکوک ویو
وقتی بهش اعتراف کردم دیگه نتونستم صبر کنم و ل...ب هام و گذاشتم روی ل.....ب هاش توی شک بود همکاری نمیکرد ولی من به کار خودم ادامه دادم کم کم بهم مشت زد که فهمیدم نفس کم آورده ازش جدا شدم
ات:آقای جئون مطمئنم مست هستید پس مشکلی نیست
جونگکوک:....
‹part_⁷›
جونگکوک ویو
منم بعد از ات رفتم خونه و تصمیم گرفتن به جیمین زنگ بزنم و بگم که بریم بار
(مکالمه جونگکوک و جیمین)
جونگکوک:الو جیمین
جیمین:سلام جونگکوک خوبی
جونگکوک:خوبم ممنون تو خوبی
جیمین:ممنون
جونگکوک:جیمین امشب میای بریم بار
جیمین: اوکی ساعت چند
جونگکوک:۶
جیمین:اوکی
جونگکوک:اوکی بار همیشگی
جیمین:اوکی بای
جونگکوک:بای
(پایان مکالمه)
رفتم یه دوش گرفتم و اومدم لباس پوشیدم(اسلاید بعد) رفتم جلو آینه موهام و خشک کردم حالت دادم عطر تلخ همیشگیم و زدم رفتم سوییچ ماشین و برداشتم و کفش هام و پوشیدم به ساعت نگاه کردم ۵:۴۰ دقیقه بود دیگه حرکت کردم به جیمین هم زنگ زدم و گفتم که حرکت کردم اونم گفت داره میاد دیگه به بار رسیدم ماشین و پارک کردم و رفتم داخل و روی میزی نشستم و ویسکی سفارش دادم منتظر جیمین موندم که بعد چند دقیقه اومد و پیشم نشست ویسکی رو آوردن جیمینم سفارش داد و برای اونم آوزدن و شروع به صحبت کردن کردیم
جیمین:چخبر
جونگکوک:هیچ سلامتی
جیمین:اوهوم خوبه
جونگکوک:هوم
به خوردن ویسکی ادامه دادیم که چشمم به فرد آشنایی خورد دقت که کردم ات بودم بلند شد نگاهم بهش گرفتم که رفت سمت سرویس بهداشتی منم بلند شدم به جیمین گفتم الان میام رفتم دنبالش منتظر موندم تا بیرون بیاد وقتی اومد بیرون سریع دستش گرفتم و چسبوندمش به دیوار و گفتم
جونگکوک:اینجا چیکار میکنی(بم)
ات:آ..آقای جئون
ات ویو
وقتی از سرویس بهداشتی اومدم سکس من و چسبوند به دیوار نگاه کردم آقای جئون بود یهو با صدای بمی گفت
جونگکوک:اینجا چیکار میکنی (بم)
ات:آ..آقای جئون
جونگکوک:هوم
ات:ببخشید ولی دلیلی نمیبینم بگم و میشه من و ول کنید
جونگکوک:تا جوابم ندی ولت نمیکنم
ات:اوفف با دوستم اومدم بار حالا ولم کنید
جونگکوک:بهم نگفته بودی که میای بار
ات:چرا باید بهتون بگم
جونگکوک:ات باید یه چیزی بهت بگم
ات:بفرمایید
جونگکوک:نمیتونم بگم چند وقته میتونم بگم از موقعی که اومدی توی شرکت من خب من عاشقت شدم
ات:الان منظورتون اینه که
جونگکوک:آره دوست دارم
ات:متاسفم آقای جئون اما...
با قرار گرفتن ل...ب هاش روی ل...ب هام حرفم نصفه موند توی شک بودم نه پسش میزدم نه همکار میکردم اونم همینطور م**ک میزد یکم به کار ادامه داد نفسم دیگه داشت گرفته میشد پس ظربه زدم به سینش که که ولم کنه
جونگکوک ویو
وقتی بهش اعتراف کردم دیگه نتونستم صبر کنم و ل...ب هام و گذاشتم روی ل.....ب هاش توی شک بود همکاری نمیکرد ولی من به کار خودم ادامه دادم کم کم بهم مشت زد که فهمیدم نفس کم آورده ازش جدا شدم
ات:آقای جئون مطمئنم مست هستید پس مشکلی نیست
جونگکوک:....
۶.۲k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.