p32
"نیکو"
خدایا نیا نیا نیا
ساینو : خوبه گفتم منتظر بمون نرو تو اب
اون خیلی منحرفهههههه..اون دو بار فقط منو بوسید اینقد باهام راحت شده؟!!!
حالا که فکر میکنم...چند روزی شده که حموم نکردم
یدفه یه سطل اب گرم روم خالی شد.
نیکو :"سرفه" این چی بود؟!
ساینو :"خندیدن"
اومد داخل اب نشست...
پاهامو جمع کردم و زانو هامو بغل کردم...
ساینو : هاااا
نیکو : "خیره"
خیلی خجالت اوره...برای اولین بار لخت جلوشم...اما خوبه که بخاطر بخار اب گرم نمیتونه بدنمو ببینه.
یدفه چشماشو باز کرد و بهم نگاه کرد.
با خجالت رومو برگردوندم
ساینو : هااااااا
یدفه خودشو انداخت زیر اب و از نفسش روی اب هباب در اومد
نیکو : ع..عالیجنابببب!
از اب اومد بالا
ساینو : هوم؟
نیکو : حالتون خوبه؟
ساینو : نه...اصلا خوب نیستم...ساینو قبلا خیلی با نیکو خوش میگذروند اما الان از خجالت زدگیِ نیکو حوصلش سر میره...
داره ناز میکنه؟!!!! !( ̄□ ̄;)
نیکو : اخه حمام دونفره برای شما زیادی عجیب نیست؟..اون هم
ساینو : به هر حال قراره ولیعهد منو باردار بشی دیگه چرا باید عجیب باشه
نیکو : م..من هنوز برای این هیچ چیزا کوچیکم بعدشم تصمیمم نگرفتم(´Д` )
ساینو : اما پسرا کوچکتر از من الان ازدواج کردن و بچه دارن...
دوباره خودشو انداخت زیر اب
نیکو : عالیجنابببب
رفتم سمتش کشیدمش بالا
ساینو : علاوه بر این هنوز هم بهم میگی عالیجناب...
نیکو : اینقد بچگونه رفتار نکنید
ساینو : هاااااااا
نیکو : عالیجنابببببب
خدایا نیا نیا نیا
ساینو : خوبه گفتم منتظر بمون نرو تو اب
اون خیلی منحرفهههههه..اون دو بار فقط منو بوسید اینقد باهام راحت شده؟!!!
حالا که فکر میکنم...چند روزی شده که حموم نکردم
یدفه یه سطل اب گرم روم خالی شد.
نیکو :"سرفه" این چی بود؟!
ساینو :"خندیدن"
اومد داخل اب نشست...
پاهامو جمع کردم و زانو هامو بغل کردم...
ساینو : هاااا
نیکو : "خیره"
خیلی خجالت اوره...برای اولین بار لخت جلوشم...اما خوبه که بخاطر بخار اب گرم نمیتونه بدنمو ببینه.
یدفه چشماشو باز کرد و بهم نگاه کرد.
با خجالت رومو برگردوندم
ساینو : هااااااا
یدفه خودشو انداخت زیر اب و از نفسش روی اب هباب در اومد
نیکو : ع..عالیجنابببب!
از اب اومد بالا
ساینو : هوم؟
نیکو : حالتون خوبه؟
ساینو : نه...اصلا خوب نیستم...ساینو قبلا خیلی با نیکو خوش میگذروند اما الان از خجالت زدگیِ نیکو حوصلش سر میره...
داره ناز میکنه؟!!!! !( ̄□ ̄;)
نیکو : اخه حمام دونفره برای شما زیادی عجیب نیست؟..اون هم
ساینو : به هر حال قراره ولیعهد منو باردار بشی دیگه چرا باید عجیب باشه
نیکو : م..من هنوز برای این هیچ چیزا کوچیکم بعدشم تصمیمم نگرفتم(´Д` )
ساینو : اما پسرا کوچکتر از من الان ازدواج کردن و بچه دارن...
دوباره خودشو انداخت زیر اب
نیکو : عالیجنابببب
رفتم سمتش کشیدمش بالا
ساینو : علاوه بر این هنوز هم بهم میگی عالیجناب...
نیکو : اینقد بچگونه رفتار نکنید
ساینو : هاااااااا
نیکو : عالیجنابببببب
۱.۹k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.