فیکشن کلثوم اکبری ساکن سئول
پارت ۵
بد از دو ساعت طاقت فرسا با اون دختره بالاخره کلاس تموم شد و از دختره خدافظی کرد و نفسی کشید
والا پیش دختره که بود بو لوازم ارایشیو ادکلنو عطر هزار کوفتو زهر مار میومد
خودشو مظلوم و پشیمون گرفته و دویید سمت استاد
استااااد میشه لطفا ببخشید همین یه بارو تروخدااااا
استادو:*
* چرا باید ببخشم؟
_ چون براتون دلیل قانع کننده میارم
* بیار ببینم دلیل قانع کنندت چیه
_ استاد به نظرتون من کره ایم؟
* نه
_ من اهل کشور ایرانم و بنا به دلایلی
(مغز اورینا: اشکبریز اشک بریز پلک نزن تا تو چشات اشک جم شه لنتی به بدبختیات فک کن )
استاده:
دختری پرو و بی ادب به نظرم میومد و قرار نبود اصلا ازش خوشم بیاد
اما دلم میخاست بقولا دلیل قانع کنندشو بشنوم
تا بحث کره ای نبودنشو پیش کشید و دلیلش به کره اومدن
ولی وقتی سرشو بالا کرد چشماش سرخ و خیس بود
این داره گریه میکنه؟
یا پدر پسر چشههه؟
ولی چشاش...
تا حالا به چشاش دفت نکرده بودم رنگ یکی از چشماش با اون یکی فرق داشت
بسم الله الحمد الله
تا حالا چشم دو رنگ ندیده بودم دیدم
یکیش ابی اسمونی یکیش رنگ خیلی روشنی داشت انگار سفیدو ابیو قاطی کرده بودی
چشاش انگار اب کلر دار با چاشنیه کمی ابی بود
وقتی چشماشو دیدم فقط تونستم به اب و اسمون فک کنم
مث اسمش اورینا یعنی الهه اسمان و اب
اسمش اسم دختر کوچولوی من بود که نیومده از دنیا رفت
بد از دو ساعت طاقت فرسا با اون دختره بالاخره کلاس تموم شد و از دختره خدافظی کرد و نفسی کشید
والا پیش دختره که بود بو لوازم ارایشیو ادکلنو عطر هزار کوفتو زهر مار میومد
خودشو مظلوم و پشیمون گرفته و دویید سمت استاد
استااااد میشه لطفا ببخشید همین یه بارو تروخدااااا
استادو:*
* چرا باید ببخشم؟
_ چون براتون دلیل قانع کننده میارم
* بیار ببینم دلیل قانع کنندت چیه
_ استاد به نظرتون من کره ایم؟
* نه
_ من اهل کشور ایرانم و بنا به دلایلی
(مغز اورینا: اشکبریز اشک بریز پلک نزن تا تو چشات اشک جم شه لنتی به بدبختیات فک کن )
استاده:
دختری پرو و بی ادب به نظرم میومد و قرار نبود اصلا ازش خوشم بیاد
اما دلم میخاست بقولا دلیل قانع کنندشو بشنوم
تا بحث کره ای نبودنشو پیش کشید و دلیلش به کره اومدن
ولی وقتی سرشو بالا کرد چشماش سرخ و خیس بود
این داره گریه میکنه؟
یا پدر پسر چشههه؟
ولی چشاش...
تا حالا به چشاش دفت نکرده بودم رنگ یکی از چشماش با اون یکی فرق داشت
بسم الله الحمد الله
تا حالا چشم دو رنگ ندیده بودم دیدم
یکیش ابی اسمونی یکیش رنگ خیلی روشنی داشت انگار سفیدو ابیو قاطی کرده بودی
چشاش انگار اب کلر دار با چاشنیه کمی ابی بود
وقتی چشماشو دیدم فقط تونستم به اب و اسمون فک کنم
مث اسمش اورینا یعنی الهه اسمان و اب
اسمش اسم دختر کوچولوی من بود که نیومده از دنیا رفت
۱.۲k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.