آواز عشق
#آواز_عشق
#پارت_۹
سریع برگشت و گفت
+نظر تو چیه؟
هول زده پارچه رو پشت کمرم مخفی کردم و گفتم:_راجب چی؟
+حواست به حرفام نیست ها.
_ببخشید داشتم پیامک مامانم رو جواب میدادم
+داشتم میگفتم چی میشه اگه...من و تو...
با هم قرار بذاریم؟
با تعجب ساختگی گفتم
_ولی...ولی تو که فقط منو ۳ چهار ساعته میشناسی،چرا انقد یهویی تصمیم گرفتی که...
+ربطی به اینا نداره،عشق هیچی حالیش نمیشه
موهام رو پشت گوشم فرستادم و گفتم
_آم...نمیدونم.
+این نمیدونم...یعنی...آره؟
سرمو بالا آوردم و تا خواستم حرفی بزنم
سریع ل...ب...اش رو گذاشت روی ل....ب..ام
*بعد از ۲۵ دقیقه*
تنها چیزی که سکوت اتاق رو میشکست نفس هامون بود،همینطور ادامه داشت و منم پارچه به دست منتظر یک موقعیت مناسب.
•°•~♡°•°~
بالخره ازم جدا شد و دراز کشید روی تخت
+ل...ب..ات مزه توت فرنگی میده.
منم که عاشق توت فرنگی ام.
خجالت زده سرمو انداختم پایین.
دوباره اومد جلو و گفت
+خودت داری شروع میکنی.
_من؟
+همین خجالت ات یعنی شروع ماجرا.
_ولی تهیو...
تا بخوام حرفمو کامل کنم دوباره ل..باش رو گذاشت روی ل...بام
#پارت_۹
سریع برگشت و گفت
+نظر تو چیه؟
هول زده پارچه رو پشت کمرم مخفی کردم و گفتم:_راجب چی؟
+حواست به حرفام نیست ها.
_ببخشید داشتم پیامک مامانم رو جواب میدادم
+داشتم میگفتم چی میشه اگه...من و تو...
با هم قرار بذاریم؟
با تعجب ساختگی گفتم
_ولی...ولی تو که فقط منو ۳ چهار ساعته میشناسی،چرا انقد یهویی تصمیم گرفتی که...
+ربطی به اینا نداره،عشق هیچی حالیش نمیشه
موهام رو پشت گوشم فرستادم و گفتم
_آم...نمیدونم.
+این نمیدونم...یعنی...آره؟
سرمو بالا آوردم و تا خواستم حرفی بزنم
سریع ل...ب...اش رو گذاشت روی ل....ب..ام
*بعد از ۲۵ دقیقه*
تنها چیزی که سکوت اتاق رو میشکست نفس هامون بود،همینطور ادامه داشت و منم پارچه به دست منتظر یک موقعیت مناسب.
•°•~♡°•°~
بالخره ازم جدا شد و دراز کشید روی تخت
+ل...ب..ات مزه توت فرنگی میده.
منم که عاشق توت فرنگی ام.
خجالت زده سرمو انداختم پایین.
دوباره اومد جلو و گفت
+خودت داری شروع میکنی.
_من؟
+همین خجالت ات یعنی شروع ماجرا.
_ولی تهیو...
تا بخوام حرفمو کامل کنم دوباره ل..باش رو گذاشت روی ل...بام
۲.۶k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.