♡
♡
پیشوند سفید سادش رو در آورد و تا کرد..توی کشوی بانمکش قرار داد..
سریع از مغازه ی خوش بوش خارج شد و در حال قفل کردن در بود.. بارون حتا شدیدتر هم شده بود.. اما عجیب بود.. حالا چی!؟
اینکه دختر با اینکه بیرون بود و داشت در رو قفل میکرد اما خیسش نمیشد..
پوزخند زد.
+چقدر زود توهمی شدم.. هنوز سر شبه هاا
سریع برگشت و خشکش زد..
پسر خوشگل شیفته گل فروش با چتری مشکی ؛ منتظر معشوقش بود.. برای دختر تعداد سوالاتش در رفته بود..
تپش قلبش داشت سینش رو اذیت میکرد..
پسر لب زد:
_ هه.. چقدر دیگه باید بیرون منتظرت میموندم!؟هوم؟
دختر لکنت گرفته بود.. نمیدونست لب هاش رو از هم باز کنه.. سنگین بود..
فقط و فقط چشم هاش توی اقیانوس چشمای پسر غرق شده بود..داشت به کف اقیانوس میرسید... انقدر عمیق! جالبه!
فقط کافی بود ی حرف از زبون پسر بشنوه،
_ دوست دارم فندق..
شنید.. گوشاش باور کردن که شنید..
هیچ حرفی نزد و جوابشو با بغل کردن بدن نرم و گرم پسر داد..
+ منم..منم..
_خب پس از حالا به بعد...
(نزدیک گوشش میشه)
_همه ی تیشرت هام رو میتونی بپوشی!
*خنده شیرین و بلند وسط شرشر بارون..حس از این بالا تر!؟
پیشوند سفید سادش رو در آورد و تا کرد..توی کشوی بانمکش قرار داد..
سریع از مغازه ی خوش بوش خارج شد و در حال قفل کردن در بود.. بارون حتا شدیدتر هم شده بود.. اما عجیب بود.. حالا چی!؟
اینکه دختر با اینکه بیرون بود و داشت در رو قفل میکرد اما خیسش نمیشد..
پوزخند زد.
+چقدر زود توهمی شدم.. هنوز سر شبه هاا
سریع برگشت و خشکش زد..
پسر خوشگل شیفته گل فروش با چتری مشکی ؛ منتظر معشوقش بود.. برای دختر تعداد سوالاتش در رفته بود..
تپش قلبش داشت سینش رو اذیت میکرد..
پسر لب زد:
_ هه.. چقدر دیگه باید بیرون منتظرت میموندم!؟هوم؟
دختر لکنت گرفته بود.. نمیدونست لب هاش رو از هم باز کنه.. سنگین بود..
فقط و فقط چشم هاش توی اقیانوس چشمای پسر غرق شده بود..داشت به کف اقیانوس میرسید... انقدر عمیق! جالبه!
فقط کافی بود ی حرف از زبون پسر بشنوه،
_ دوست دارم فندق..
شنید.. گوشاش باور کردن که شنید..
هیچ حرفی نزد و جوابشو با بغل کردن بدن نرم و گرم پسر داد..
+ منم..منم..
_خب پس از حالا به بعد...
(نزدیک گوشش میشه)
_همه ی تیشرت هام رو میتونی بپوشی!
*خنده شیرین و بلند وسط شرشر بارون..حس از این بالا تر!؟
۱.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.