p¹²
p¹²
مدرسه ی عشق
×دکتر گفت شاید بعضی چیزا رو یادت نیاد.
_نمیدونم ولی تو یادم میایی.
ویو تهیونگ
رفتم بیرون و واسه ات غذا و کمی تنقلات و آبمیوه...خریدم و رفتم پیشش
ات ویو
نشسته بودم و داشتم با گوشیم ور میرفتم که یه شماره ای دیدم که اسمشو سیو کرده بودم<<mi love >>زنگ زدم بهش و بعد چند تا بوق جواب داد.. یه پسر بود
_ببخشید من..من شمارو میشناسم
+ات...چیشده؟
_اممم تا جایی که میدونم تصادف کردم و الان شمارتون رو دیدم و خواستم بدونم شما کیه منین؟
+چی..چیییی؟ کجایی؟ الان میام بیمارستان.
قطع کردم و منتظر تهیونگ نشستم گفته بود که الان میاد. بعد چند دقیقه دیدم اومد و تو دستش چند تا هم کیسه پر از تنقلات بود.
اومد پیشم نشست و دستمو گرفت. تعجب کردم که یهو..
ویو جیمین
وقتی شنیدم ات تصادف کرده سریع خودمو به بیمارستان رسوندم و رفتم اتاق ات ولی با چیزی که دیدم به شدت عصبانی شدم.
اون..اون تهیونگ بود که ات رو میبوسید. رفتم جلو و یه مشت زدم رو صورت تهیونگ که ات داد زد و پرستار ها اومدن و منو از تهیونگ جدا کردن.
ویو تهیونگ
جلوی در بودم و میخواستم برم تو اتاق ات که از لایه در دیدم داره با تلفن حرف میزنه. فهمیدم که جیمینه پس خواستم جیمین رو عصبانی کنم.
رفتم تو اتاق و پیش ات نشستم و دستشو گرفتم با چشای گرد داشت نگام میکرد. معلوم بود تعجب کرده رفتم جلو و لبام رو گذاشتم رو لباش و آروم میبوسیدم که...
شرط پارت بعد
لایک :۱۵
فالو :۳۶۷ تایی شیم
کامنت :۵۰
♥️♥️
مدرسه ی عشق
×دکتر گفت شاید بعضی چیزا رو یادت نیاد.
_نمیدونم ولی تو یادم میایی.
ویو تهیونگ
رفتم بیرون و واسه ات غذا و کمی تنقلات و آبمیوه...خریدم و رفتم پیشش
ات ویو
نشسته بودم و داشتم با گوشیم ور میرفتم که یه شماره ای دیدم که اسمشو سیو کرده بودم<<mi love >>زنگ زدم بهش و بعد چند تا بوق جواب داد.. یه پسر بود
_ببخشید من..من شمارو میشناسم
+ات...چیشده؟
_اممم تا جایی که میدونم تصادف کردم و الان شمارتون رو دیدم و خواستم بدونم شما کیه منین؟
+چی..چیییی؟ کجایی؟ الان میام بیمارستان.
قطع کردم و منتظر تهیونگ نشستم گفته بود که الان میاد. بعد چند دقیقه دیدم اومد و تو دستش چند تا هم کیسه پر از تنقلات بود.
اومد پیشم نشست و دستمو گرفت. تعجب کردم که یهو..
ویو جیمین
وقتی شنیدم ات تصادف کرده سریع خودمو به بیمارستان رسوندم و رفتم اتاق ات ولی با چیزی که دیدم به شدت عصبانی شدم.
اون..اون تهیونگ بود که ات رو میبوسید. رفتم جلو و یه مشت زدم رو صورت تهیونگ که ات داد زد و پرستار ها اومدن و منو از تهیونگ جدا کردن.
ویو تهیونگ
جلوی در بودم و میخواستم برم تو اتاق ات که از لایه در دیدم داره با تلفن حرف میزنه. فهمیدم که جیمینه پس خواستم جیمین رو عصبانی کنم.
رفتم تو اتاق و پیش ات نشستم و دستشو گرفتم با چشای گرد داشت نگام میکرد. معلوم بود تعجب کرده رفتم جلو و لبام رو گذاشتم رو لباش و آروم میبوسیدم که...
شرط پارت بعد
لایک :۱۵
فالو :۳۶۷ تایی شیم
کامنت :۵۰
♥️♥️
۷.۷k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.