مهم ترین دارایی بانتن [ فصل ۲ ]
فصل دوم پارت ۳
ی نکته اگه براتون سوال شده ک خانواده ی هینا کین و چرا زنگ نمیزنن بش باید بگم نایکی برای خانواده و دوستای هینا نامه فرستاده ک هینا داره میره مسافرت شخصی و گوشیشو خاموش میکنه برای همین اونا هم کاری ندارن
از زبان هینا
کوکو: اممم... سلام هینا من کوکونوی هستم یکی از اعضای بانتن.. قبلا همو ملاقات کردیم ن؟
هینا: بله از اشناییت خوشبختم کوکونوی
کوکو : منم همینطور هینا... فک کنم دیگه وقتشه بریم
باشه ای گفتم و درو بستم و راه افتادیم تا به طبقه آخر رسیدیم و جلوی در ۵ تا ماشین سفید مدل بالا بود امروز انگار همه زدن ت کار سفید با خودم گفتم مگه کجا میریم ؟؟؟؟
از پله ها پایین رفتیم و کنار بقیه وایسادم تا مایکی بیاد ک دیدم همه نکاها رو من هو سانزو گفت چ خوشگل شدی هینا
هینا: ممنون .. ت هم خوب شدی
مخصوصا از کلمه ی خوش تیپ استفاده نکردم اینو نفهمیدم واسه زمانی ک مایکی بم گفت
بعد این جملمون مایکی اومد و بچه ها دونه دومه خودشونو معرفی کردم
کاکوچو: کاکوچو هستم از دیدنت خوشحالم هینا
کوکو: منو ک میشناسی کوکونوی ... کوکو صدام کن
ران : ران هایتانی هستم بانو
ریندو: ریندو هایتانی برادر کوچیک تر ران
سانزو : اینارو نشناسی منو مطمئنم میشناسی
هینا: پلنگ صورتی؟
ک همه زدن زیر خنده و مایکی و کاکوچو ی لبخند آرومی زدند
ی لحطه نگاهم رو مایکی افتاد چقدر لبخندش خوشگله تاحالا ندیده بودم لبخند بزنه
ران: خب خب من و ریندو ک سوار ی ماشین میشیم کوکو و کاکوچو هم ی ماشین سانزو و مایک....
ک مایکی گفت من و هینا جدا میایم
ران: خیلی خب پس سانزو تنها میاد
سانزو : عالیه خب پس با موتور میام چ کاریه
هینا: ایوللل موتوررررر داریییی؟؟؟
سانزو : البته
مایکی: راه میوفتیم
ک همه رفتیم ت ماشینامون و سانزو هم رو موتورش نشست اول مایکی و من و کنارمون سانزو و پشتمون ران و ریندو و پشت اونا هم کوکو و کاکوچو راه افتادن من با هندسفری اهنگ گذاشتم ت گوشم و همینطور گو دادم کنفهمسدم کی خوابم برد تقریبا غروب بود ک رسیدیم و مایکی آروم منو بیدار کرد
مایکی: هینا .. رسیدیم
هینا: هوممممممم باوشه
و آهنگو قطع کردم از جلو ماشین نگا کردم و پراممممممممممممممم چقدر بزرگهههه چقدر لوکسههههه من اینجا گم میشمممممممممم همینطور دهنم باز بود ک .....
ادامه دارد...
لایک و فالوووو
ی نکته اگه براتون سوال شده ک خانواده ی هینا کین و چرا زنگ نمیزنن بش باید بگم نایکی برای خانواده و دوستای هینا نامه فرستاده ک هینا داره میره مسافرت شخصی و گوشیشو خاموش میکنه برای همین اونا هم کاری ندارن
از زبان هینا
کوکو: اممم... سلام هینا من کوکونوی هستم یکی از اعضای بانتن.. قبلا همو ملاقات کردیم ن؟
هینا: بله از اشناییت خوشبختم کوکونوی
کوکو : منم همینطور هینا... فک کنم دیگه وقتشه بریم
باشه ای گفتم و درو بستم و راه افتادیم تا به طبقه آخر رسیدیم و جلوی در ۵ تا ماشین سفید مدل بالا بود امروز انگار همه زدن ت کار سفید با خودم گفتم مگه کجا میریم ؟؟؟؟
از پله ها پایین رفتیم و کنار بقیه وایسادم تا مایکی بیاد ک دیدم همه نکاها رو من هو سانزو گفت چ خوشگل شدی هینا
هینا: ممنون .. ت هم خوب شدی
مخصوصا از کلمه ی خوش تیپ استفاده نکردم اینو نفهمیدم واسه زمانی ک مایکی بم گفت
بعد این جملمون مایکی اومد و بچه ها دونه دومه خودشونو معرفی کردم
کاکوچو: کاکوچو هستم از دیدنت خوشحالم هینا
کوکو: منو ک میشناسی کوکونوی ... کوکو صدام کن
ران : ران هایتانی هستم بانو
ریندو: ریندو هایتانی برادر کوچیک تر ران
سانزو : اینارو نشناسی منو مطمئنم میشناسی
هینا: پلنگ صورتی؟
ک همه زدن زیر خنده و مایکی و کاکوچو ی لبخند آرومی زدند
ی لحطه نگاهم رو مایکی افتاد چقدر لبخندش خوشگله تاحالا ندیده بودم لبخند بزنه
ران: خب خب من و ریندو ک سوار ی ماشین میشیم کوکو و کاکوچو هم ی ماشین سانزو و مایک....
ک مایکی گفت من و هینا جدا میایم
ران: خیلی خب پس سانزو تنها میاد
سانزو : عالیه خب پس با موتور میام چ کاریه
هینا: ایوللل موتوررررر داریییی؟؟؟
سانزو : البته
مایکی: راه میوفتیم
ک همه رفتیم ت ماشینامون و سانزو هم رو موتورش نشست اول مایکی و من و کنارمون سانزو و پشتمون ران و ریندو و پشت اونا هم کوکو و کاکوچو راه افتادن من با هندسفری اهنگ گذاشتم ت گوشم و همینطور گو دادم کنفهمسدم کی خوابم برد تقریبا غروب بود ک رسیدیم و مایکی آروم منو بیدار کرد
مایکی: هینا .. رسیدیم
هینا: هوممممممم باوشه
و آهنگو قطع کردم از جلو ماشین نگا کردم و پراممممممممممممممم چقدر بزرگهههه چقدر لوکسههههه من اینجا گم میشمممممممممم همینطور دهنم باز بود ک .....
ادامه دارد...
لایک و فالوووو
۴.۸k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.