part 1
𝐛𝐞𝐜𝐚𝐮𝐬𝐞 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮🍀🤍
ای کاش میدونستم که چجوری باید یه راهی پیدا کنم...
که توی روزای بارونی درست برگردم پیش تو
بزار برات تمام زمانی که از دست دادیم و جبران کنم
میتونیم برگردیم به همون لحظه دوباره؟
شاید خودخواهانه باشه ولی میخوام که باهام باشی شبدر چهار برگ من....
.............
راوی: کلاس از سر و صدای بچه ها پر شده بود و صدای آزار دهنده سوهی که از قضا دوستدختر پسر خوشگل مدرسه بود مثل سوزن تو گوش میرفت.
سرشو از رو میز بلند کرد و با چشمای خواب الود و خمارش زل زد به سوهی و گفت :
تهیونگ: سوهی جان میشه یکم یواش تر عزیزم؟
سوهی: اوپاااا ، دارم دیروز رو برای جانگمی تعریف میکنم
تهیونگ: میدونم عزیزم....فقط ازت خواستم یکم با صدای اروم تر باهاش صحبت کنی.
سوهی: ...... باشه
راوی: سوهی دختر قد کوتاه با صورت گرد و تپل بود چشمای نسبتا ریزی داشت و رو مخ بود و میشد گفت که هیچ پسری ازش خوشش نمیومد چه برسه که باهاش بخواد قرار بزاره ... البته تهیونگ توی جشن آخر سال ، سال پیش وقتی مست بود اشتباهی بوسیدش و تو دردسر افتاد.
بالاخره معلم وارد کلاس شد و خوشبختانه سر و صدای بچه ها افتاد و ساکت شدن
همراه معلم دختری هم باهاش وارد کلاس شد و بغل معلم وایساد...
آقایلی: متاسفم برای تاخیر کلاستون بچه ها ، امروز ما دانش آموز جدید داریم (روبه ا/ت) میتونی خودتو معرفی کنی
ا/ت: سلام ..... من پارک ا/ت هستم ، خوشبختم
بعد از معرفی کوتاه و مختصری که از خودش کرد رفت و نشست.
پایان کلاس بعد از اینکه معلم رفت موقع ناهار بود و بچه ها برای غذا خوردن از کلاس بیرون رفتن
تهیونگ از سر جاش پا شد ولی با دیدن ا/ت که هنوز نشسته سمتش رفت و گفت
تهیونگ: تو نمیخوای ناهار بخوری؟
ا/ت: خب راستو بخوام بگم از تنهایی غذا خوردن خوشم نمیاد و متاسفانه هنوز دوستی ندارم ، پس فک نکنم بیام
تهیونگ: میتونی رو من حساب کنی
ا/ت: ممنون.....میتونم اسمتو بپرسم؟
تهیونگ: تهیونگم
ا/ت: او... تهیونگ (دستشو دراز کرد و باهاش دست داد)
•ادامه دارد•
▪︎ بخاطر تو ▪︎
ای کاش میدونستم که چجوری باید یه راهی پیدا کنم...
که توی روزای بارونی درست برگردم پیش تو
بزار برات تمام زمانی که از دست دادیم و جبران کنم
میتونیم برگردیم به همون لحظه دوباره؟
شاید خودخواهانه باشه ولی میخوام که باهام باشی شبدر چهار برگ من....
.............
راوی: کلاس از سر و صدای بچه ها پر شده بود و صدای آزار دهنده سوهی که از قضا دوستدختر پسر خوشگل مدرسه بود مثل سوزن تو گوش میرفت.
سرشو از رو میز بلند کرد و با چشمای خواب الود و خمارش زل زد به سوهی و گفت :
تهیونگ: سوهی جان میشه یکم یواش تر عزیزم؟
سوهی: اوپاااا ، دارم دیروز رو برای جانگمی تعریف میکنم
تهیونگ: میدونم عزیزم....فقط ازت خواستم یکم با صدای اروم تر باهاش صحبت کنی.
سوهی: ...... باشه
راوی: سوهی دختر قد کوتاه با صورت گرد و تپل بود چشمای نسبتا ریزی داشت و رو مخ بود و میشد گفت که هیچ پسری ازش خوشش نمیومد چه برسه که باهاش بخواد قرار بزاره ... البته تهیونگ توی جشن آخر سال ، سال پیش وقتی مست بود اشتباهی بوسیدش و تو دردسر افتاد.
بالاخره معلم وارد کلاس شد و خوشبختانه سر و صدای بچه ها افتاد و ساکت شدن
همراه معلم دختری هم باهاش وارد کلاس شد و بغل معلم وایساد...
آقایلی: متاسفم برای تاخیر کلاستون بچه ها ، امروز ما دانش آموز جدید داریم (روبه ا/ت) میتونی خودتو معرفی کنی
ا/ت: سلام ..... من پارک ا/ت هستم ، خوشبختم
بعد از معرفی کوتاه و مختصری که از خودش کرد رفت و نشست.
پایان کلاس بعد از اینکه معلم رفت موقع ناهار بود و بچه ها برای غذا خوردن از کلاس بیرون رفتن
تهیونگ از سر جاش پا شد ولی با دیدن ا/ت که هنوز نشسته سمتش رفت و گفت
تهیونگ: تو نمیخوای ناهار بخوری؟
ا/ت: خب راستو بخوام بگم از تنهایی غذا خوردن خوشم نمیاد و متاسفانه هنوز دوستی ندارم ، پس فک نکنم بیام
تهیونگ: میتونی رو من حساب کنی
ا/ت: ممنون.....میتونم اسمتو بپرسم؟
تهیونگ: تهیونگم
ا/ت: او... تهیونگ (دستشو دراز کرد و باهاش دست داد)
•ادامه دارد•
▪︎ بخاطر تو ▪︎
۳.۱k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.