مسئول پخش غذای سوئیت فود پارت۲۲
جونگکوک: • • •
چانوو: آهاااا! بهش گفتی؟
جونگکوک: نه. نمیدونم چجوری بگم.
چانوو: یه فکری دارم.
جونگکوک: چیه؟
بعد چانوو به سوآ گفت:
چانوو: سوآ جانم?
سوآ: جانم؟
چانوو: میای یه دقیقه.
چانوو دست سوا رو گرفت برد پیش خودش و آروم بهش گفت.
لیسا: بهنظرت چی داره بهش میگه؟*چشاشو ریز کرد*
جونگکوک: واقعا نمیدونم.
سوآ: آاا لیسا جونم ما یکم میریم با هم قدم بزنیم. بعدا میبینمتون.
لیسا: اوکی.
جونگکوک: میای ما هم یکم با هم وقت بگذرونیم؟
لیسا: اوهوم.*لبخند*
با هم راه میرفتن. سکوت بود. تا اینکه:
جونگکوک: آاا...لیسا?
لیسا: بله؟
جونگکوک: به نظر تو عشق چه رنگیه؟
لیسا: اون رنگی که معشوقم دوست داره.
جونگکوک کمی ترسید. معشوقش؟ یعنی اون کسي رو دوست داره؟
جوگکوک: تو کسی رو دوست داری؟
لیسا: منتظرم اول اون بهم اعتراف کنه.
جونگکوک: من میشناسمش؟*ناراحت*
لیسا: آره.
جونگکوک نفس عمیقی کشید. دیگه براش هیچی مهم نبود جز اون.
جونگکوک: رنگ مورد علاقش، قرمز یا مشکی نیست؟
لیسا که متوجه شد جونگکوک فهمیده، سرشو پایین انداخت و خجالت کشید.
جونگکوک رو به لیسا وایساد و محکم گفت:
جونگکوک: لیسا، قسم میخورم به عشق، که عاشقتم!
لیسا همون طور که سرش تقریبا پایین بود، چشماش باز باز شد و دهنش کمی وا موند.
سرشو آورد بالا. با لبخند پرید توی آغوش گرم معشوقش.
لیسا: منم دوست دارم.
جونگکوک لیسا رو بیشتر به خورش فشورد.
جونگکوک: ولی من بدون تو میمیرم. یه لحظه از معشوقت حرف زدی انگار انداخته باشنم توی چاه.
لیسا: لعنتی ولی تو خودت همون معشوق جذاب منی!
جونگکوک یه لحظه چشماشو محکم روی هم بست.
جونگکوک: وای کمتر دیوونم کن!
لیسا: اینو بگم اولشه!
چانوو: آهاااا! بهش گفتی؟
جونگکوک: نه. نمیدونم چجوری بگم.
چانوو: یه فکری دارم.
جونگکوک: چیه؟
بعد چانوو به سوآ گفت:
چانوو: سوآ جانم?
سوآ: جانم؟
چانوو: میای یه دقیقه.
چانوو دست سوا رو گرفت برد پیش خودش و آروم بهش گفت.
لیسا: بهنظرت چی داره بهش میگه؟*چشاشو ریز کرد*
جونگکوک: واقعا نمیدونم.
سوآ: آاا لیسا جونم ما یکم میریم با هم قدم بزنیم. بعدا میبینمتون.
لیسا: اوکی.
جونگکوک: میای ما هم یکم با هم وقت بگذرونیم؟
لیسا: اوهوم.*لبخند*
با هم راه میرفتن. سکوت بود. تا اینکه:
جونگکوک: آاا...لیسا?
لیسا: بله؟
جونگکوک: به نظر تو عشق چه رنگیه؟
لیسا: اون رنگی که معشوقم دوست داره.
جونگکوک کمی ترسید. معشوقش؟ یعنی اون کسي رو دوست داره؟
جوگکوک: تو کسی رو دوست داری؟
لیسا: منتظرم اول اون بهم اعتراف کنه.
جونگکوک: من میشناسمش؟*ناراحت*
لیسا: آره.
جونگکوک نفس عمیقی کشید. دیگه براش هیچی مهم نبود جز اون.
جونگکوک: رنگ مورد علاقش، قرمز یا مشکی نیست؟
لیسا که متوجه شد جونگکوک فهمیده، سرشو پایین انداخت و خجالت کشید.
جونگکوک رو به لیسا وایساد و محکم گفت:
جونگکوک: لیسا، قسم میخورم به عشق، که عاشقتم!
لیسا همون طور که سرش تقریبا پایین بود، چشماش باز باز شد و دهنش کمی وا موند.
سرشو آورد بالا. با لبخند پرید توی آغوش گرم معشوقش.
لیسا: منم دوست دارم.
جونگکوک لیسا رو بیشتر به خورش فشورد.
جونگکوک: ولی من بدون تو میمیرم. یه لحظه از معشوقت حرف زدی انگار انداخته باشنم توی چاه.
لیسا: لعنتی ولی تو خودت همون معشوق جذاب منی!
جونگکوک یه لحظه چشماشو محکم روی هم بست.
جونگکوک: وای کمتر دیوونم کن!
لیسا: اینو بگم اولشه!
۹.۹k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.