آواز عشق
#آواز_عشق
#پارت_۱۴
مرد و زن ، دختر وپسر،بچه و پیر همه مشکی پوشیده بودن و یه دسته گل رز سفید دستشون بود
لیسا:اینا دیگه کی ان:/؟
_مرده خوران.
لیسا:کی؟
_برو زیر قهوه جوش رو روشن کن.
لیسا بدون هیچ حرفی رفت تو آشپزخونه
و منم افتادم تو بغل یه زنه
زنه:آخی...ا/ت چقد لاغر شدی دختر.
زن عمو قربونت بره...بیا یه مدت خونه ما تامین ات کنیم
هییی...واقعا تو همین خونه زندگی میکنی.
از بغلش اومدم بیرون
_بفرمایین بشینین.(پوکر)
یه زنه دیگه یه دسته گل رو داد بهم و گفت
زنه:آخ زن عمو کوچیکه برات بمیره
چقد زیر چشات گود افتاده..
همه این کار هاشونو حفظ بودم
همه اینا بخاطر پول بود....
ولی کور خوندن من حق ام ، ارث ام رو میگیرم و از این شغل کوفتی میام بیرون
دیگه خسته شدم.. تا کی بیاد لقب
**ه._ر_زه*رو بهم بدن؟؟
لیسا سینی قهوه به دست اومد تو سالن پذیرایی و بعد از سلام و احوالپرسی به همه شون قهوه تعارف کرد
تعریف و تمجید این زن عمو و عمو و دختر عمو و عمه تموم نمیشه....که نمیشه
عمه:خب دختر قشنگم...از الان به بعد
ما دیگه جزو سرپرست ات ایم
کور خوندین...مگه من فلج شده باشم
که تو بیای سرپرست من بشی
پوزخندی زدم
_حداقل میزاشتید
بابام رو تو قبر میزاشتن
بعد میومدین برای ارث و میراث اش نقشه بکشین
عمو:وا...نقشه چیه؟...واقعا فکر کردی
ما چشم مون دنبال ارث و میراث بابای توعه
شوهر عمه:ما خودمون صدبرابر بابات پول داریم
_پس براچی چشمتون گیر اون یک قرون بابای منه؟
#پارت_۱۴
مرد و زن ، دختر وپسر،بچه و پیر همه مشکی پوشیده بودن و یه دسته گل رز سفید دستشون بود
لیسا:اینا دیگه کی ان:/؟
_مرده خوران.
لیسا:کی؟
_برو زیر قهوه جوش رو روشن کن.
لیسا بدون هیچ حرفی رفت تو آشپزخونه
و منم افتادم تو بغل یه زنه
زنه:آخی...ا/ت چقد لاغر شدی دختر.
زن عمو قربونت بره...بیا یه مدت خونه ما تامین ات کنیم
هییی...واقعا تو همین خونه زندگی میکنی.
از بغلش اومدم بیرون
_بفرمایین بشینین.(پوکر)
یه زنه دیگه یه دسته گل رو داد بهم و گفت
زنه:آخ زن عمو کوچیکه برات بمیره
چقد زیر چشات گود افتاده..
همه این کار هاشونو حفظ بودم
همه اینا بخاطر پول بود....
ولی کور خوندن من حق ام ، ارث ام رو میگیرم و از این شغل کوفتی میام بیرون
دیگه خسته شدم.. تا کی بیاد لقب
**ه._ر_زه*رو بهم بدن؟؟
لیسا سینی قهوه به دست اومد تو سالن پذیرایی و بعد از سلام و احوالپرسی به همه شون قهوه تعارف کرد
تعریف و تمجید این زن عمو و عمو و دختر عمو و عمه تموم نمیشه....که نمیشه
عمه:خب دختر قشنگم...از الان به بعد
ما دیگه جزو سرپرست ات ایم
کور خوندین...مگه من فلج شده باشم
که تو بیای سرپرست من بشی
پوزخندی زدم
_حداقل میزاشتید
بابام رو تو قبر میزاشتن
بعد میومدین برای ارث و میراث اش نقشه بکشین
عمو:وا...نقشه چیه؟...واقعا فکر کردی
ما چشم مون دنبال ارث و میراث بابای توعه
شوهر عمه:ما خودمون صدبرابر بابات پول داریم
_پس براچی چشمتون گیر اون یک قرون بابای منه؟
۱.۹k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.