بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
جنون و نبوغ :
جنون و نبوغ همسایگان دیوار به دیوارند. فاصلهٔ ایندو گاه از یک تار مو هم کمتر است. گاه لحظهای در نبوغ هستی و آنی بعد در وادی جنون. و گاه بالعکس.
باید بدانی این نبوغ و خلاقیتی که میگویم نه محصول کتاب خواندن است و نه محصول علم و اکتساب. آن به واقع یک نیروی مرموز و ناشناختنی در بطن هستی است.
برای رسیدن به نبوغ و خلاقیت باید با مراقبه ای اصیل، بیذهن شد و به سلامت از وادی جنون گذر کرد. زیرا بیذهنی شبیه جنون است.
بسیاری را که نابغه میدانند هر کدام به نوعی دورهٔ وادی جنون را گذراندهاند.
شوپنهاور خالق جهان همچون اراده و تصور، نیچه خالق چنین گفت زرتشت، گیدوموپاسان خالق نُوِلهای عجیب و تأثیرگذار، همینگوی خالق پیرمرد و دریا، ونگوک خالق نقاشیهای میلیون دلاری که خود در فقر مرد، کامو خالق بیگانه و طاعون، کلود مونه خالق امپر سیونیسم، شومان و چایکوفسکی موسیقدان، و حتی آگوست کُنت که خود بانی فلسفهٔ پوزیتیویسم و اوج عقلگرایی علمی بود! و همهٔ آنها وادی جنون را بشدت تجربه کردهاند و بسیاری از آنها حتی برای رهایی از آن، بارها دست به خودکشی زدهاند.
در فرهنگ شرقی نیز کم نیستند افراد خلاقی که برای درک حقیقت سر به بیابان گذاشتند و یا مجنونوار به زندگی شان ادامه دادند.
جنون و نبوغ همسایه یکدیگرند. این جنونِ دیوار به دیوار نبوغ، با آنکه سطوح و لایههای مختلف دارد، شرق و غرب نمیشناسد.هر طالب خلاقیتی را تحت تأثیر قرار میدهد.
سالکان واقعیِ طیِ طریقت نیز به وفور آن را در مرحله مرحله سلوکشان تجربه کردهاند.
میدانم از چه سخن میگویم.
برخی از آن به سلامت خروج میکنند و بسیاری تا زندهاند از آن رهایی نمییابند. اما علتش چیست؟! چرا اینگونه است؟! باید بدانی که خلاقیت محض ارتباطی با ذهن بشری ندارد.
آن واقعهای با برکت و پس از بیذهنی واقع میشود. و دقیقاً همینجاست که جنون نیز دیوار به دیوار آن میگردد.
زیرا بیذهنی خود شبیه جنون است اما نه به معنای دیوانگی. دیوانگی چیز دیگریست. آن محصول نا هماهنگی و بهم ریختگی سیستم عصبی است.
لکن مراد از بیذهنی یک خلأ است. خلأیی خالی از همه دانستگیها.
در خلأ، بهم ریختگی و ناهماهنگی نیست.
زیرا اصلاً چیزی نیست که بخواهد بهم ریخته و ناهماهنگ شود! این جنون که میگویم با دیوانگی، دو مفهوم کاملاً متفاوتاند.
حال دقت کن!آنچه را که قصد بیانش را دارم این است؛اگر سالکی پیش از ورود به این خلأ عظيم و بلعنده آموخته باشد که چگونه با روحش به یگانه مطلق فرا ذهن چنگ بزند ( ص 1)
جنون و نبوغ :
جنون و نبوغ همسایگان دیوار به دیوارند. فاصلهٔ ایندو گاه از یک تار مو هم کمتر است. گاه لحظهای در نبوغ هستی و آنی بعد در وادی جنون. و گاه بالعکس.
باید بدانی این نبوغ و خلاقیتی که میگویم نه محصول کتاب خواندن است و نه محصول علم و اکتساب. آن به واقع یک نیروی مرموز و ناشناختنی در بطن هستی است.
برای رسیدن به نبوغ و خلاقیت باید با مراقبه ای اصیل، بیذهن شد و به سلامت از وادی جنون گذر کرد. زیرا بیذهنی شبیه جنون است.
بسیاری را که نابغه میدانند هر کدام به نوعی دورهٔ وادی جنون را گذراندهاند.
شوپنهاور خالق جهان همچون اراده و تصور، نیچه خالق چنین گفت زرتشت، گیدوموپاسان خالق نُوِلهای عجیب و تأثیرگذار، همینگوی خالق پیرمرد و دریا، ونگوک خالق نقاشیهای میلیون دلاری که خود در فقر مرد، کامو خالق بیگانه و طاعون، کلود مونه خالق امپر سیونیسم، شومان و چایکوفسکی موسیقدان، و حتی آگوست کُنت که خود بانی فلسفهٔ پوزیتیویسم و اوج عقلگرایی علمی بود! و همهٔ آنها وادی جنون را بشدت تجربه کردهاند و بسیاری از آنها حتی برای رهایی از آن، بارها دست به خودکشی زدهاند.
در فرهنگ شرقی نیز کم نیستند افراد خلاقی که برای درک حقیقت سر به بیابان گذاشتند و یا مجنونوار به زندگی شان ادامه دادند.
جنون و نبوغ همسایه یکدیگرند. این جنونِ دیوار به دیوار نبوغ، با آنکه سطوح و لایههای مختلف دارد، شرق و غرب نمیشناسد.هر طالب خلاقیتی را تحت تأثیر قرار میدهد.
سالکان واقعیِ طیِ طریقت نیز به وفور آن را در مرحله مرحله سلوکشان تجربه کردهاند.
میدانم از چه سخن میگویم.
برخی از آن به سلامت خروج میکنند و بسیاری تا زندهاند از آن رهایی نمییابند. اما علتش چیست؟! چرا اینگونه است؟! باید بدانی که خلاقیت محض ارتباطی با ذهن بشری ندارد.
آن واقعهای با برکت و پس از بیذهنی واقع میشود. و دقیقاً همینجاست که جنون نیز دیوار به دیوار آن میگردد.
زیرا بیذهنی خود شبیه جنون است اما نه به معنای دیوانگی. دیوانگی چیز دیگریست. آن محصول نا هماهنگی و بهم ریختگی سیستم عصبی است.
لکن مراد از بیذهنی یک خلأ است. خلأیی خالی از همه دانستگیها.
در خلأ، بهم ریختگی و ناهماهنگی نیست.
زیرا اصلاً چیزی نیست که بخواهد بهم ریخته و ناهماهنگ شود! این جنون که میگویم با دیوانگی، دو مفهوم کاملاً متفاوتاند.
حال دقت کن!آنچه را که قصد بیانش را دارم این است؛اگر سالکی پیش از ورود به این خلأ عظيم و بلعنده آموخته باشد که چگونه با روحش به یگانه مطلق فرا ذهن چنگ بزند ( ص 1)
۶۸۹
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.