کابوس هر شب پارت ۴۶
...........
به طرف سرد خونه رفتن
نارا:مرسی یونگیا من با همون ماشین میرم سرقبر پدربزرگم تا اینجا هم اومدی ممنون
یونگی:نه خودم تا اونجا باهات میام
نارا:باشه!فعلا
یونگی:فعلا
نارا رفت به بیمارستان که دکتر پدربزرگش رو دید
دکتر:اوه سلام خانم لی
نارا:سلام
دکتر:خانم لی میدونم الان وضعیت خوبی ندارید ولی من یه چیزی پیدا کردم
پدربزرگ شما سرطان خون هم داشت حتی اگه عمل میکرد هم میمرد
نارا:چی؟ ولی...ولی اون چیزی به من نگفت بهرحال ممنون دکتر
نارا به طرف اتاق پدربزرگش رفت تا وسایلش رو تحویل بگیره که پرستار به اون گفت
خانم آقای پارک براتون یه نامه گذاشتن انگار میدونستن این اتفاق می افته
نارا:ممنون
به طرف سرد خونه رفتن
نارا:مرسی یونگیا من با همون ماشین میرم سرقبر پدربزرگم تا اینجا هم اومدی ممنون
یونگی:نه خودم تا اونجا باهات میام
نارا:باشه!فعلا
یونگی:فعلا
نارا رفت به بیمارستان که دکتر پدربزرگش رو دید
دکتر:اوه سلام خانم لی
نارا:سلام
دکتر:خانم لی میدونم الان وضعیت خوبی ندارید ولی من یه چیزی پیدا کردم
پدربزرگ شما سرطان خون هم داشت حتی اگه عمل میکرد هم میمرد
نارا:چی؟ ولی...ولی اون چیزی به من نگفت بهرحال ممنون دکتر
نارا به طرف اتاق پدربزرگش رفت تا وسایلش رو تحویل بگیره که پرستار به اون گفت
خانم آقای پارک براتون یه نامه گذاشتن انگار میدونستن این اتفاق می افته
نارا:ممنون
۷۰۹
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.