پارت ۴
میدونم پارت ۳ خیالی کم بود ولی پارت ۴ بهتره
رفتن
کافه و اونجا غذا سفارش دادن درحال خوردنن که کوک میگه: ا/ت هنوز کوچولو موندی
ا/ت: ولی شما بزرگ شدین (ناموصا کوک یه بیگ بوی کراش شده راوی: چی فکردی باو بچه ی من خیلی بزرگه منو باباش (شوگا) بزور انگدش کردیم
ا/ت: راوی تو کلا مریضی میپری وسط دیالوگامون خو خفشو راویییی: بابا غلط کردم. خواستم هوا سبک شده ا/ت: ممنون اولا هوا نه جو سنگینه دوم لازم به سبک کردنش نی بزار دیالوگمو بگم
راوی: باشه
کوک: لازم نیس انقدر رسمی صحبت کنی ما از بچگی باهم بودیم
ا/ت: اره ولی بعدش جدا شدیم (سرد و ناراحت)
کوک:هنوز ناراحتی خودت میدونی که نمیشد
ا/ت: نسبتا داد و بغض ناراحت: نمیشد چی هاااا چی نمیشد باهم باشیم نمیشد ببینیم نمیشد هنوز دوستم داشته باشی نمیشد هنوز ارتباطمون داشتیم نمیشد هنوز پشتم باشییی
کوک: خودت میدونی من واسه پیشرفت گروهمون اینکارو کردم اگه هنوز با تو ارتباط داشتم کم کم گروهمون نابود میشد (ارتباط منظورش اگه هنوز دوست پسر و دختر همدیگه میموندن)
ا/ت: اره منم هویچم اصن من مهم بودم ها نه من مهم بودم اصن افسردیگم برات مهم بود ها؟!
با خودت نگفتی به عشق ما چی میشه فقط به نفع پیشرفت خودتت بودی مگه عشق من بازیچه ی تو بود که باهاش بازی. کنی و بری
ا/ت با گریه بلند میشه میره که کوک مچ دستشو میگره بهش میگه میرسونتمت
ا/ت: لازم نیس برسونیم
کوک: دادددد گفتم میرسونمت
تو راه هیچ حرفی بینمشون رد و بدل نشد
که کوک گفت: همه ی حرفاتو زدی و گوش کردم حالا تو گوش من نمی تونستم بیام چون کمپانی بهم همچنین اجازه یی نمیداد همه چی تحت کنترل اونا بود بعدشم که اوج پیشرفتمون بود و نمیشد. توهم اونموقع داشتی پیشرفت میکردی چطور میشد یا بهتره بگم چطور میتونستم بیام
و من همیشه بهت فک میکردم دوست داشتم و دوست خواهم داشت هنوز عاشقتم
ا /ت: ٠ /چی درست شندیم چی. گفت گفت دوسم
داره رسیدیم دمه در خونه و بهش. گفتم ممنون واسه امروز خداحافظ
کوک: خداحافظ (بهش اعتراف کردم ولی چیزی نگفت معلومه شکه شده. بود و ذوغ زده شده بودرفتم خونه ولی با حرفای که ا/ت زد داشت اذیتم میکرد بیشتر حرفاش راست بود من عشقشو رها کردم چطور میتونم عشقو که ازم ضربه خورده رو دوباره برگردونم ک
اوک امید وارم خوشتون بیاد دستم بخدا شکست لایک کنیپ بی زحمتتت
رفتن
کافه و اونجا غذا سفارش دادن درحال خوردنن که کوک میگه: ا/ت هنوز کوچولو موندی
ا/ت: ولی شما بزرگ شدین (ناموصا کوک یه بیگ بوی کراش شده راوی: چی فکردی باو بچه ی من خیلی بزرگه منو باباش (شوگا) بزور انگدش کردیم
ا/ت: راوی تو کلا مریضی میپری وسط دیالوگامون خو خفشو راویییی: بابا غلط کردم. خواستم هوا سبک شده ا/ت: ممنون اولا هوا نه جو سنگینه دوم لازم به سبک کردنش نی بزار دیالوگمو بگم
راوی: باشه
کوک: لازم نیس انقدر رسمی صحبت کنی ما از بچگی باهم بودیم
ا/ت: اره ولی بعدش جدا شدیم (سرد و ناراحت)
کوک:هنوز ناراحتی خودت میدونی که نمیشد
ا/ت: نسبتا داد و بغض ناراحت: نمیشد چی هاااا چی نمیشد باهم باشیم نمیشد ببینیم نمیشد هنوز دوستم داشته باشی نمیشد هنوز ارتباطمون داشتیم نمیشد هنوز پشتم باشییی
کوک: خودت میدونی من واسه پیشرفت گروهمون اینکارو کردم اگه هنوز با تو ارتباط داشتم کم کم گروهمون نابود میشد (ارتباط منظورش اگه هنوز دوست پسر و دختر همدیگه میموندن)
ا/ت: اره منم هویچم اصن من مهم بودم ها نه من مهم بودم اصن افسردیگم برات مهم بود ها؟!
با خودت نگفتی به عشق ما چی میشه فقط به نفع پیشرفت خودتت بودی مگه عشق من بازیچه ی تو بود که باهاش بازی. کنی و بری
ا/ت با گریه بلند میشه میره که کوک مچ دستشو میگره بهش میگه میرسونتمت
ا/ت: لازم نیس برسونیم
کوک: دادددد گفتم میرسونمت
تو راه هیچ حرفی بینمشون رد و بدل نشد
که کوک گفت: همه ی حرفاتو زدی و گوش کردم حالا تو گوش من نمی تونستم بیام چون کمپانی بهم همچنین اجازه یی نمیداد همه چی تحت کنترل اونا بود بعدشم که اوج پیشرفتمون بود و نمیشد. توهم اونموقع داشتی پیشرفت میکردی چطور میشد یا بهتره بگم چطور میتونستم بیام
و من همیشه بهت فک میکردم دوست داشتم و دوست خواهم داشت هنوز عاشقتم
ا /ت: ٠ /چی درست شندیم چی. گفت گفت دوسم
داره رسیدیم دمه در خونه و بهش. گفتم ممنون واسه امروز خداحافظ
کوک: خداحافظ (بهش اعتراف کردم ولی چیزی نگفت معلومه شکه شده. بود و ذوغ زده شده بودرفتم خونه ولی با حرفای که ا/ت زد داشت اذیتم میکرد بیشتر حرفاش راست بود من عشقشو رها کردم چطور میتونم عشقو که ازم ضربه خورده رو دوباره برگردونم ک
اوک امید وارم خوشتون بیاد دستم بخدا شکست لایک کنیپ بی زحمتتت
۲.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.