p8
(فلش بک به زمان حال)
+بالاخره بعد از مرور خاطراتم به خونه ای که جیمین برام گرفته بود رسیدم. نگاه کردن به این خونه باعث میشه که هر روز یادش کنم:)
ولی امروز خیلی عجیب بود صاحب خونه امروز نیومده بود دم در خونه تا بخاطر اجاره ی نداده داد و بیداد کنه. برای همین رفتم خونش.
(علامت صاحب خونه: √)
+سلام خوبین؟ ( یکم با استرس چون که میترسید مث همیشه سرش داد بزنه)
√سلام دختر قشنگم:)
+عاا حالتون خوبه؟
√معلومه عزیزم، راسی مرسی که کرایه خونه رو دادی:)
+چی؟ اما من که کرایه ندادم!
√مگه اون پسره از طرف تو نیومده بود؟
+کدوم پسره؟ میشه بگین ظاهرش چجوری بود؟
√من که ندیدمش ولی مادر بزرگم میگه که شبیه کسیه که خونه رو برات اجاره کرد،ولی دمتگرم دوست پسر خوبی داری🤭
+اون اون.... جیمین... نه نه اون دوست پسرم که نبود، داداشم بود.( با چشمای اشکی)
√بهر حال خوشگل بود و خیلی هواتو داره.
+ا.. الان نمیدونین کجاست؟
√نه! چرا بدونم.
+باشه.. باشه مرسی.. خدافظ.
®تعظیم کوتاهی کرد و به سمت خونش دوید. وقتی رسید خونه درو باز کرد دید که میز غذا چیده شده. با تعجب به سمت اشپز خونه رفت، و باچیزی که دید هم شکه شد هم گریش گرفت. درسته اون داداش خوبش رو بعد از 2 سال دید، کسی که بهش قول داده بود هر ماه بهش سر بزنه ولی نزد.
+تو.. تو... اینجا چیکار میکنی؟
$حق ندارم بیان خواهر کوچولوم رو ببینم؟ ( دستش رو به نشونه اینکه بیاد بغلش باز کرد)
®دوید و رفت بغل کسی که از داداش هم بهش نزدیک تر بود.
+دلم.. دلم خیلی بهت..تنگ شده.. بود( این جاخالی ها مثلا داره گریه میکنه)
$منم همین طور قشنگم:)
®بالاخره بعد از کلی حرف زدن شروع کردن به غذا خوردن که یهو
+میدونی که از وقتی ولم کردی، دوباره بچهای مدرسه اذیتم میکنن؟
$مطمعنی که من ولت کردم؟
+باشه بابا من ولت کردم.
$افرین ولی ازین به بعد حق ندارن خواهر کوچولوم رو اذیت کنن.
+مرسی.واااای ساعت چنده؟( با داد)
$چته؟ ساعت 3عه.
+وای دیرم شد، الان برمیگردم
®رفت تو اتاقش و لباس هاشو عوض کرد، داشت به سمت در خروجی میرفت که با صدای جیمین وایساد
+چیه؟
$داری کجا میری؟
+دارم میرم سرکار.
$مگه تو کار هم میکنی؟
+بجای اینکه انقدر سوال بپرسی زود باش منو برسون.
$باشه باشه.. اومدم.
®رفتن بیرون، جیمین با سویچ در ماشین رو باز کرد که ات دهنش باز موند.
$چته نمیخوای سوار شی؟
+چرا.ولی این.. ماشین.. توعه؟
$اره مگه من مشکلم چیه که بنز نداشته باشم؟
+ه.. ی.. چی فقط زود باش بریم.
®خلاصه سوار ماشین شدن و ات درمورد مارش توی یک کافی شاپ گف و ادرس رو داد و به اونجا رفتن، جیمین ات رو رسوند و ازش خدافظی کرد.
+ساعتای6 بود که دو پسر با استایل کاملا مشکی و ماسک وارد کافه شدن، یکیشون اشنا میزن ولی اون یکی که خوشگل تر بودو نمیشناختم.
ادامه کامنت ها...
+بالاخره بعد از مرور خاطراتم به خونه ای که جیمین برام گرفته بود رسیدم. نگاه کردن به این خونه باعث میشه که هر روز یادش کنم:)
ولی امروز خیلی عجیب بود صاحب خونه امروز نیومده بود دم در خونه تا بخاطر اجاره ی نداده داد و بیداد کنه. برای همین رفتم خونش.
(علامت صاحب خونه: √)
+سلام خوبین؟ ( یکم با استرس چون که میترسید مث همیشه سرش داد بزنه)
√سلام دختر قشنگم:)
+عاا حالتون خوبه؟
√معلومه عزیزم، راسی مرسی که کرایه خونه رو دادی:)
+چی؟ اما من که کرایه ندادم!
√مگه اون پسره از طرف تو نیومده بود؟
+کدوم پسره؟ میشه بگین ظاهرش چجوری بود؟
√من که ندیدمش ولی مادر بزرگم میگه که شبیه کسیه که خونه رو برات اجاره کرد،ولی دمتگرم دوست پسر خوبی داری🤭
+اون اون.... جیمین... نه نه اون دوست پسرم که نبود، داداشم بود.( با چشمای اشکی)
√بهر حال خوشگل بود و خیلی هواتو داره.
+ا.. الان نمیدونین کجاست؟
√نه! چرا بدونم.
+باشه.. باشه مرسی.. خدافظ.
®تعظیم کوتاهی کرد و به سمت خونش دوید. وقتی رسید خونه درو باز کرد دید که میز غذا چیده شده. با تعجب به سمت اشپز خونه رفت، و باچیزی که دید هم شکه شد هم گریش گرفت. درسته اون داداش خوبش رو بعد از 2 سال دید، کسی که بهش قول داده بود هر ماه بهش سر بزنه ولی نزد.
+تو.. تو... اینجا چیکار میکنی؟
$حق ندارم بیان خواهر کوچولوم رو ببینم؟ ( دستش رو به نشونه اینکه بیاد بغلش باز کرد)
®دوید و رفت بغل کسی که از داداش هم بهش نزدیک تر بود.
+دلم.. دلم خیلی بهت..تنگ شده.. بود( این جاخالی ها مثلا داره گریه میکنه)
$منم همین طور قشنگم:)
®بالاخره بعد از کلی حرف زدن شروع کردن به غذا خوردن که یهو
+میدونی که از وقتی ولم کردی، دوباره بچهای مدرسه اذیتم میکنن؟
$مطمعنی که من ولت کردم؟
+باشه بابا من ولت کردم.
$افرین ولی ازین به بعد حق ندارن خواهر کوچولوم رو اذیت کنن.
+مرسی.واااای ساعت چنده؟( با داد)
$چته؟ ساعت 3عه.
+وای دیرم شد، الان برمیگردم
®رفت تو اتاقش و لباس هاشو عوض کرد، داشت به سمت در خروجی میرفت که با صدای جیمین وایساد
+چیه؟
$داری کجا میری؟
+دارم میرم سرکار.
$مگه تو کار هم میکنی؟
+بجای اینکه انقدر سوال بپرسی زود باش منو برسون.
$باشه باشه.. اومدم.
®رفتن بیرون، جیمین با سویچ در ماشین رو باز کرد که ات دهنش باز موند.
$چته نمیخوای سوار شی؟
+چرا.ولی این.. ماشین.. توعه؟
$اره مگه من مشکلم چیه که بنز نداشته باشم؟
+ه.. ی.. چی فقط زود باش بریم.
®خلاصه سوار ماشین شدن و ات درمورد مارش توی یک کافی شاپ گف و ادرس رو داد و به اونجا رفتن، جیمین ات رو رسوند و ازش خدافظی کرد.
+ساعتای6 بود که دو پسر با استایل کاملا مشکی و ماسک وارد کافه شدن، یکیشون اشنا میزن ولی اون یکی که خوشگل تر بودو نمیشناختم.
ادامه کامنت ها...
۲.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.