G҉.K҉p҉a҉r҉t҉ *²*
G҉.K҉p҉a҉r҉t҉ *²*
.
.
( فردا اون روز )
*ویو ات*
ساعت ۷صبح بلند شودم من از بچه گی علاقه زیادی به ورزش داشتم نیم ساعت ورزش کردم رفتم حموم امدم رفتم پایین داشتم میزو میچیدم که یکی با صدای ارمش بخشش صدام کرد بابام بود
(بچه ها اعلامت بابای ات & علامت ات )
سلام
& سلام دختر قشنگم چقدر خوش حالی چیزی شده
بابایی
& جانم
: کار پیدا کردم امروز میرم
& براچی همچین کاری کردی من باید کار کنم تو باید به فکر ایندت باش خوب
ولی جایی که همیشه ارزوم بود توش کار کنم ترو خدا قبول کن 🥺
& باشه قبول ولی نباید به خودت سخت بگیری باشه حالا ببینم چی درستکردی
*فلش بک به بعد از صبحونه *
رفتم تو اتاقم آماده شودم یه آرایش ریزی کردم ساعت ۹ باید اونجا باشم داشتم میرفتم گوشیم
زنگ خورد یونا بود تعحب کردم خیلی دلم براش تنگ شده بود حواب دادم
(تماس)
یونا: سلام اسکل
سلام چخبر هنوز نمیتونی درست حرف بزنم
یونا: ن نمیتونم مشکلی داری ها بگو ( جدی )
ن ببخشید اسکل
یونا: افرین حالا کجایی
دارم میرم سمت ارزو ها کار پیدا کردم تو گالری
یونا : الکی منم اونجا کار میکنم تو یه هفته چه اتفاقایی افتاده
واقعا پس بیا دونبالم
یونا: پرو بیا دم در
( یونا ات دوستای دبیرستانین )
رفتن دم در منتظر یونا بودم ....
.
.
( فردا اون روز )
*ویو ات*
ساعت ۷صبح بلند شودم من از بچه گی علاقه زیادی به ورزش داشتم نیم ساعت ورزش کردم رفتم حموم امدم رفتم پایین داشتم میزو میچیدم که یکی با صدای ارمش بخشش صدام کرد بابام بود
(بچه ها اعلامت بابای ات & علامت ات )
سلام
& سلام دختر قشنگم چقدر خوش حالی چیزی شده
بابایی
& جانم
: کار پیدا کردم امروز میرم
& براچی همچین کاری کردی من باید کار کنم تو باید به فکر ایندت باش خوب
ولی جایی که همیشه ارزوم بود توش کار کنم ترو خدا قبول کن 🥺
& باشه قبول ولی نباید به خودت سخت بگیری باشه حالا ببینم چی درستکردی
*فلش بک به بعد از صبحونه *
رفتم تو اتاقم آماده شودم یه آرایش ریزی کردم ساعت ۹ باید اونجا باشم داشتم میرفتم گوشیم
زنگ خورد یونا بود تعحب کردم خیلی دلم براش تنگ شده بود حواب دادم
(تماس)
یونا: سلام اسکل
سلام چخبر هنوز نمیتونی درست حرف بزنم
یونا: ن نمیتونم مشکلی داری ها بگو ( جدی )
ن ببخشید اسکل
یونا: افرین حالا کجایی
دارم میرم سمت ارزو ها کار پیدا کردم تو گالری
یونا : الکی منم اونجا کار میکنم تو یه هفته چه اتفاقایی افتاده
واقعا پس بیا دونبالم
یونا: پرو بیا دم در
( یونا ات دوستای دبیرستانین )
رفتن دم در منتظر یونا بودم ....
۲.۵k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.