رمان اشفتگی
رمان اشفتگی
#پارت_9
شوگا من
جیمین تو چی
شوگا هیچی بیخیال چیز مهمی نیست
جیمین باش پس من میرم بخوابم
شوگا شب بخیر
(ویو ا. ت)
اومد خونه لباسم رو عوض کردم و گرسنه بودم از صبح تا حالا چیزی نخورد بودم تصمیم گرفتم برم ی چیزی سفارش بدم سفارش دادم منتظر بودم که زنگ خونه خورد فکر کردم سفارشا رو اورده
و رفتم تا درو باز کنم درو باز کردم اما کسی نبود درو بستم که تا خاستم برم دوباره زنگ خورد برگشتم و درو باز کردم ی مرد که سیاه پوشید بود و پرسینگ زد بود دیدم و یکی از دستاش خالکوبی داشت از ترس خاستم درو ببندم که پاشو لای در گذاشت و درو هول داد منم اوفتادم اونم اومد داخل خونه و درو قفل کرده من از ترس همین جوری میرفتم اقب و گفتم ت.. تو کی هستی اون گف من من جئون جونگکوک بزرگترین مافیای کره هستم اما لازمه نیست بترسی من با تو کاری ندارم که در دوباره زنگ خورد اون سرش رو برگردون سمت در و گفت برو درو باز کن ولی نگی که من اینجام ی اسلح رو سر گذاشته گف فهمیدی دیگه حالا برو درو باز کن منم با لکنت گفتم با... باش و بلند شدم و اون پشت در قایم شد منم درو باز کردم که دوتا مرد دیدم یکی شون قدبلند با مو های فرفری بود اون یکی هم قد بلند و چهار شون بود ازم پرسید ی مرد سیاه پوش که پرسیگ زد و یکی از دستاش خالکوبی داشت باش ندید گفتم ن اون یکی داشت تو خونه رو دید میزد که گفتم ن ندیدم دیگ و درو بستم که گف خیلی خوب نشونی میدن ن منم با ترس گفتم حالا میش بری که سرش رو اورد نزدیک و گفت اگه به کسی بگی منو دیدی خودم میام میکشمت
#پارت_9
شوگا من
جیمین تو چی
شوگا هیچی بیخیال چیز مهمی نیست
جیمین باش پس من میرم بخوابم
شوگا شب بخیر
(ویو ا. ت)
اومد خونه لباسم رو عوض کردم و گرسنه بودم از صبح تا حالا چیزی نخورد بودم تصمیم گرفتم برم ی چیزی سفارش بدم سفارش دادم منتظر بودم که زنگ خونه خورد فکر کردم سفارشا رو اورده
و رفتم تا درو باز کنم درو باز کردم اما کسی نبود درو بستم که تا خاستم برم دوباره زنگ خورد برگشتم و درو باز کردم ی مرد که سیاه پوشید بود و پرسینگ زد بود دیدم و یکی از دستاش خالکوبی داشت از ترس خاستم درو ببندم که پاشو لای در گذاشت و درو هول داد منم اوفتادم اونم اومد داخل خونه و درو قفل کرده من از ترس همین جوری میرفتم اقب و گفتم ت.. تو کی هستی اون گف من من جئون جونگکوک بزرگترین مافیای کره هستم اما لازمه نیست بترسی من با تو کاری ندارم که در دوباره زنگ خورد اون سرش رو برگردون سمت در و گفت برو درو باز کن ولی نگی که من اینجام ی اسلح رو سر گذاشته گف فهمیدی دیگه حالا برو درو باز کن منم با لکنت گفتم با... باش و بلند شدم و اون پشت در قایم شد منم درو باز کردم که دوتا مرد دیدم یکی شون قدبلند با مو های فرفری بود اون یکی هم قد بلند و چهار شون بود ازم پرسید ی مرد سیاه پوش که پرسیگ زد و یکی از دستاش خالکوبی داشت باش ندید گفتم ن اون یکی داشت تو خونه رو دید میزد که گفتم ن ندیدم دیگ و درو بستم که گف خیلی خوب نشونی میدن ن منم با ترس گفتم حالا میش بری که سرش رو اورد نزدیک و گفت اگه به کسی بگی منو دیدی خودم میام میکشمت
۱.۸k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.