داستان پارت یک
( این داستان تابستان سالی تعریف میشود که بچه ها کلاس نهم شان را تمام کردند و به راهنمایی میروند)
بالاخره نهم تمام شد.... درسته که این سال سخت بود و کلی استرس رو تحمل کردیم اما خب خوب بود... همین که سالم هستیم خوبه.... اما خب نمیشه که بیکار باشیم باید یک کاری راه بی اندازم اما تنها هم نمیتونم و باید کمک هم داشته باشم... باید به مامانم هم بگم... فعلا باید تا فردا بعد از ظهر صبر کنم که با بچه ها قرار گذاشتیم بریم بیرون
+ فاطمه چرا انقدر توی فکری؟ خوبی؟
-آره مامان جونم خوبم... راستی فردا بعد از ظهر با بچه ها قرار گذاشتیم بریم بیرون اجازه میدی؟
+ اول قرار میگذارید بعد به من میگید؟ باشه اجازه میدم اما باید زودتر از ده خونه باشی
- چشم مامان
(فردا بعد از ظهر در حالی که توی یکی از اتاقک های چرخ و فلک نشسته بودیم)
_ بچه ها بچه ها من می خوام کاری راه بندازم تا کار کنیم پایه اید؟
×چهارپایه ایم...
هایون: خب... چه کاری؟ منطقیش اینه که پول داشته باشیم.... دارید؟
اسرا: کار کردن فکر خوبیه اما باید پول هم داشته باشیم... و بهترش اینه که به خانواده هامون هم اطلاع بدیم تا بهتر باشه
+ خب من فکر این ها رو کردم من کلا بهتون گفتم که اصل کار شمایید و باید از ته دلتون قبول کنید و راضی باشید بعدش با التماس و گریه اوکی میشه ✌😜
نااُمی: یا مین آپلون... بهتره اول همه ی جوانب رو به سنجی بعدش بری کار رو راه بندازی الان میخوای چه کاری انجام بدی؟ بستنی بفروشی؟ آرایشگاه باز کنی؟ یا شایدم میخوای کل تابستون عزیزمون رو بشنیم و بدوزیم تا توی مهر بفروشیم؟
+ نه نه ببین نااُمی جان ... من همه جوانب هر کاری رو در نظر گرفتم... مامانمم که میخواد یک کاری راه بندازه یا با مامانم اون کاری که میخواد رو راه می اندازیم یا اینکه مامانم جدا ما هم جدا....
اما خب باید نزدیک یک میلیارد تازه بالاتر پول داشته باشیم که بتونیم جایی رو بگیریم... ولی من بیشتر نظر مثبتم روی کتابخانه هستش حالا میتونیم یا همین کتابخانه یا هم کافه البته به نظر من گل فروشی هم داشته باشیم خوبه... و شما تا فردا فکر کنید... منم امشب میرم و به میوا همه چی رو میگم تا اونم کمک کنه... هستید؟ حالا رای گیری کی چه شغلی رو میگه؟
( در همین حین دو تا پسر به جمع ما اضافه میشوند)
نااُمی: حرف هام که تموم شد جوابم رو بده... ببین آپلون تو بخوای یک کتابخانه بزنی از کجا کتاب بیاری؟ بعد قرض بدی یا بفروشید؟ باشه این ها به کنار ولی گل فروشی و کافه ای هم که گفتی بد نیست.... اما خب نمیدونم والا
+ خب همونجور یه اسم کتابخانه روشه بیان قرض بگیرن اگرم خواستن همونجا بشینن و بخونند... از هر کتابی چهار تا هم داشته باشیم که میشه نور الا نور
اسرا: منم با کتابخانه موافقم... درحالی الان یاد خاطراتمون توی کتابخانه افتادم 🤣
+واییی راست میگی خیلی خوب بود🤣
ولی باید به میوا هم بگم اونم نظر بده
اسرا: اینقدر میوا میوا نگو... یک جوری میگه که انگار اینجا ست.... ول کن دیگههه
+ درست صحبت کن راجب میوا... راجب هر چی شوخی باشه راجب اونننن نمیتونم شوخی بگیرم
هایون: بابا ول کنید دعوا رو آها راستی منم همون کتابخانه رو میگم به نظرم وایب خوبی داره...
+ خب حالا که با کتابخانه موافق هستید پس همون رو اوکی میکنیم من تا فردا منتظر خبر هستم... به مامان بابا ها بگید یادتون نره اگرم فکر میکنید یادتون میره توی گروه بنویسم و هر یک ساعت پینش کنم؟
×نه بابا یادمون میمونه ولی احتیاط شرط عقله...
÷ سلام خوبید؟ ماهان هستم... ببخشید که به حرف هاتون گوش دادم اما میخواهید کاری راه بیاندازید؟
+بله میخواستیم یک کاری راه بیاندازیم اما خب نمیدونستی م الان بهتر شد میدونیم که کتابخانه بزنیم بهتره
بالاخره نهم تمام شد.... درسته که این سال سخت بود و کلی استرس رو تحمل کردیم اما خب خوب بود... همین که سالم هستیم خوبه.... اما خب نمیشه که بیکار باشیم باید یک کاری راه بی اندازم اما تنها هم نمیتونم و باید کمک هم داشته باشم... باید به مامانم هم بگم... فعلا باید تا فردا بعد از ظهر صبر کنم که با بچه ها قرار گذاشتیم بریم بیرون
+ فاطمه چرا انقدر توی فکری؟ خوبی؟
-آره مامان جونم خوبم... راستی فردا بعد از ظهر با بچه ها قرار گذاشتیم بریم بیرون اجازه میدی؟
+ اول قرار میگذارید بعد به من میگید؟ باشه اجازه میدم اما باید زودتر از ده خونه باشی
- چشم مامان
(فردا بعد از ظهر در حالی که توی یکی از اتاقک های چرخ و فلک نشسته بودیم)
_ بچه ها بچه ها من می خوام کاری راه بندازم تا کار کنیم پایه اید؟
×چهارپایه ایم...
هایون: خب... چه کاری؟ منطقیش اینه که پول داشته باشیم.... دارید؟
اسرا: کار کردن فکر خوبیه اما باید پول هم داشته باشیم... و بهترش اینه که به خانواده هامون هم اطلاع بدیم تا بهتر باشه
+ خب من فکر این ها رو کردم من کلا بهتون گفتم که اصل کار شمایید و باید از ته دلتون قبول کنید و راضی باشید بعدش با التماس و گریه اوکی میشه ✌😜
نااُمی: یا مین آپلون... بهتره اول همه ی جوانب رو به سنجی بعدش بری کار رو راه بندازی الان میخوای چه کاری انجام بدی؟ بستنی بفروشی؟ آرایشگاه باز کنی؟ یا شایدم میخوای کل تابستون عزیزمون رو بشنیم و بدوزیم تا توی مهر بفروشیم؟
+ نه نه ببین نااُمی جان ... من همه جوانب هر کاری رو در نظر گرفتم... مامانمم که میخواد یک کاری راه بندازه یا با مامانم اون کاری که میخواد رو راه می اندازیم یا اینکه مامانم جدا ما هم جدا....
اما خب باید نزدیک یک میلیارد تازه بالاتر پول داشته باشیم که بتونیم جایی رو بگیریم... ولی من بیشتر نظر مثبتم روی کتابخانه هستش حالا میتونیم یا همین کتابخانه یا هم کافه البته به نظر من گل فروشی هم داشته باشیم خوبه... و شما تا فردا فکر کنید... منم امشب میرم و به میوا همه چی رو میگم تا اونم کمک کنه... هستید؟ حالا رای گیری کی چه شغلی رو میگه؟
( در همین حین دو تا پسر به جمع ما اضافه میشوند)
نااُمی: حرف هام که تموم شد جوابم رو بده... ببین آپلون تو بخوای یک کتابخانه بزنی از کجا کتاب بیاری؟ بعد قرض بدی یا بفروشید؟ باشه این ها به کنار ولی گل فروشی و کافه ای هم که گفتی بد نیست.... اما خب نمیدونم والا
+ خب همونجور یه اسم کتابخانه روشه بیان قرض بگیرن اگرم خواستن همونجا بشینن و بخونند... از هر کتابی چهار تا هم داشته باشیم که میشه نور الا نور
اسرا: منم با کتابخانه موافقم... درحالی الان یاد خاطراتمون توی کتابخانه افتادم 🤣
+واییی راست میگی خیلی خوب بود🤣
ولی باید به میوا هم بگم اونم نظر بده
اسرا: اینقدر میوا میوا نگو... یک جوری میگه که انگار اینجا ست.... ول کن دیگههه
+ درست صحبت کن راجب میوا... راجب هر چی شوخی باشه راجب اونننن نمیتونم شوخی بگیرم
هایون: بابا ول کنید دعوا رو آها راستی منم همون کتابخانه رو میگم به نظرم وایب خوبی داره...
+ خب حالا که با کتابخانه موافق هستید پس همون رو اوکی میکنیم من تا فردا منتظر خبر هستم... به مامان بابا ها بگید یادتون نره اگرم فکر میکنید یادتون میره توی گروه بنویسم و هر یک ساعت پینش کنم؟
×نه بابا یادمون میمونه ولی احتیاط شرط عقله...
÷ سلام خوبید؟ ماهان هستم... ببخشید که به حرف هاتون گوش دادم اما میخواهید کاری راه بیاندازید؟
+بله میخواستیم یک کاری راه بیاندازیم اما خب نمیدونستی م الان بهتر شد میدونیم که کتابخانه بزنیم بهتره
۲.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.