ماه و خورشید
پارت ۸
یونگی : جیمین خبر داری بهت بگین جوجه
جیمین : آره ...... هانا نوبت توعه
هانا : هوسوک هیونگ چرا انقدر جذابی
هوسوک : چون تو جذابی
جیمین : کوک نوبت توعه
کوک : آسامی اسم کراشت
آسامی : تهیونگ هیونگ
ته : منم کراشم آسامیه
همه : پشمام
جیمین : هوسوک
هوسوک : کوک چرا نمیگفتی شکنجه میشی
کوک : چون وقتی برای کسی توضیح میدادم همه سرزنشم میکردن
آسامی : میدونستین کوک فقط با دخترایی که راحته حرف میزنه چون هروقت از کنار یه دختر رد میشه چشماشو میبنده
کوک : مثل تو نیستم هرکیو میبینم بیوفتم به جونش
آسامی : داشت میگفت این دختره مین بدن خوبی داره میخوام بگیرم بکنمش منم افتاد به جونش بعدش دیگه نیومد آکادمی
کوک : دستاشو شکوندی بعدشم انقدر با لگد زدی به کمر معلوم نیست زندست یانه
آسامی : دلت هوس کتک کرده
کوک : با هرچی منو بزنی صدام در نمیاد
آسامی : اوکی اون چاقو ر و بردار و محکم بکش کف دستت
همون کاری که آسامی گفت رو انجام دادم
کوک : دیدی
آسامی : الان تو مشکلی نداری
کوک : نه هیچ دردی ندارم
هانا : شما شیش تا نسرین ببینین مافیای ارشد جدید کیه ؟
یونگی : حقیقتا ماهم افسر پلیس نیستیم مافیاییم
آسامی : منو هانا هم میبرین
کوک : خب فعلا منم کار دارم
تا رفتم بیرون همون احمق امروزی زنگ زد
شروع مکالمه
کوک : چیه
هان : شما باید برای معرفیه مافیای ارشد بیاین تا معرفیتون کنیم
کوک : لوکیشن بفرست اومدم
پایان مکالمه
... تالار موقعی معرفیه مافیای ارشد ...
هان : همونطور که میدونید مافیای ارشد ۱۴ سال شد که فوت کردن و امروز ما جانشینشون رو معرفی میکنیم
هان : جناب جئون جونگکوک تنها فرزند جئون جونگ ته جانشینشون هستن
کوک : چه کنم
هان : و ۱۹ سال سن دارند
یارو : اون بچه خیلی راحت از بقیه شکست میخوره
کوک : مطمئنی ؟
یارو : مدرک بیار شکست نمیخوری
کوک : نظرت چیه خودت بیای مبارزه کنی
اومد بالا و شروع کرد به حمله کرد ولی همرو جاخالی دادم آخرم پ
با پا پرتش کردم اون ور
کوک : خب دیگه کی میاد
هان : خب جناب جئون میتونید برید
رفتم پایین که نگاهم به قیافه ی بچه ها افتاد رفتم پیششون
ته : توهم مافیا بودی ؟
کوک : هان امروز اومد بهم گفت بعدش موقعی که خواستم برم خونه زنگ زد بیام اینجا
آسامی : مغزم تاب برداشت
جیمین : این خرگوش کوچولو هم یه چیزایی بلده
هانا : چی شد کی مافیای ارشده
همه : کراشت
هانا : چییییییییییییییییییییی
کوک : عه کراشش بودم تهیونگ بگیرش به فاک رفت
آسامی : تهیونگ هیونگ اگه کوک با هانا رل بزنه تو چیکار میکنی
ته : میام تورو میگیرم
هانا : عه چه جالب من که به نام خدا سکته
کوک : به جون جدم ؟
ته : آره
کوک : عه خب هانا با من رل میزنی
همه : 😳
هانا : جدا راست میگی
کوک : قیافم به کسایی میخوره که دورغ بگه
هانا : ...
یونگی : جیمین خبر داری بهت بگین جوجه
جیمین : آره ...... هانا نوبت توعه
هانا : هوسوک هیونگ چرا انقدر جذابی
هوسوک : چون تو جذابی
جیمین : کوک نوبت توعه
کوک : آسامی اسم کراشت
آسامی : تهیونگ هیونگ
ته : منم کراشم آسامیه
همه : پشمام
جیمین : هوسوک
هوسوک : کوک چرا نمیگفتی شکنجه میشی
کوک : چون وقتی برای کسی توضیح میدادم همه سرزنشم میکردن
آسامی : میدونستین کوک فقط با دخترایی که راحته حرف میزنه چون هروقت از کنار یه دختر رد میشه چشماشو میبنده
کوک : مثل تو نیستم هرکیو میبینم بیوفتم به جونش
آسامی : داشت میگفت این دختره مین بدن خوبی داره میخوام بگیرم بکنمش منم افتاد به جونش بعدش دیگه نیومد آکادمی
کوک : دستاشو شکوندی بعدشم انقدر با لگد زدی به کمر معلوم نیست زندست یانه
آسامی : دلت هوس کتک کرده
کوک : با هرچی منو بزنی صدام در نمیاد
آسامی : اوکی اون چاقو ر و بردار و محکم بکش کف دستت
همون کاری که آسامی گفت رو انجام دادم
کوک : دیدی
آسامی : الان تو مشکلی نداری
کوک : نه هیچ دردی ندارم
هانا : شما شیش تا نسرین ببینین مافیای ارشد جدید کیه ؟
یونگی : حقیقتا ماهم افسر پلیس نیستیم مافیاییم
آسامی : منو هانا هم میبرین
کوک : خب فعلا منم کار دارم
تا رفتم بیرون همون احمق امروزی زنگ زد
شروع مکالمه
کوک : چیه
هان : شما باید برای معرفیه مافیای ارشد بیاین تا معرفیتون کنیم
کوک : لوکیشن بفرست اومدم
پایان مکالمه
... تالار موقعی معرفیه مافیای ارشد ...
هان : همونطور که میدونید مافیای ارشد ۱۴ سال شد که فوت کردن و امروز ما جانشینشون رو معرفی میکنیم
هان : جناب جئون جونگکوک تنها فرزند جئون جونگ ته جانشینشون هستن
کوک : چه کنم
هان : و ۱۹ سال سن دارند
یارو : اون بچه خیلی راحت از بقیه شکست میخوره
کوک : مطمئنی ؟
یارو : مدرک بیار شکست نمیخوری
کوک : نظرت چیه خودت بیای مبارزه کنی
اومد بالا و شروع کرد به حمله کرد ولی همرو جاخالی دادم آخرم پ
با پا پرتش کردم اون ور
کوک : خب دیگه کی میاد
هان : خب جناب جئون میتونید برید
رفتم پایین که نگاهم به قیافه ی بچه ها افتاد رفتم پیششون
ته : توهم مافیا بودی ؟
کوک : هان امروز اومد بهم گفت بعدش موقعی که خواستم برم خونه زنگ زد بیام اینجا
آسامی : مغزم تاب برداشت
جیمین : این خرگوش کوچولو هم یه چیزایی بلده
هانا : چی شد کی مافیای ارشده
همه : کراشت
هانا : چییییییییییییییییییییی
کوک : عه کراشش بودم تهیونگ بگیرش به فاک رفت
آسامی : تهیونگ هیونگ اگه کوک با هانا رل بزنه تو چیکار میکنی
ته : میام تورو میگیرم
هانا : عه چه جالب من که به نام خدا سکته
کوک : به جون جدم ؟
ته : آره
کوک : عه خب هانا با من رل میزنی
همه : 😳
هانا : جدا راست میگی
کوک : قیافم به کسایی میخوره که دورغ بگه
هانا : ...
۲.۰k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.