چندپارتی تهیونگ
#چندپارتی_تهیونگ
چشامو باز کردم اونجایی ک بیهوش شدم نبود.. روی تخت بیمارستان بودم مامانم بالا سرم بود و داشت با پرستار صحبت میکرد صورتش ترکیبی از غم تلخ و شادی شیرین بود منتظر بودم تا حرفشون تموم شه بپرسم چیشده صحبتش تموم شد صداش کردم با شوق برگشت سمتم
م هانول:بهوش اومدی؟خوبی؟چیزی لازم نداری؟جاییت درد نمیکنه؟سرت گیج نمیره؟
هانول:مامان وایسااا پرستار چی میگفت؟
م هانول:خب هانول...
هانول:میشه استرس ندی و بگی چیشده؟
م هانول:خب تو بارداری...
هانول:چ..چیییی؟؟؟؟؟
م هانول:اهوم
هانول:ینی چی؟؟؟؟
م هانول ینی این حالا ی دیقه صب کن من ی تماس مهم دارم
چیزی نگفتم و مامانم از اتاق رفت بیرون هر دیقه بیشتر شوکه میشدم نمیدونستم چیکار کنم تو همین فکرا گم شده شده بودم که صدای تهیونگ منو ب خودم آورد سرمو بالا اوردم و با حالتی ناراحت نگاهش کردم
تهیونگ:هانول...منو ببخش...میشه دوباره برگردی؟
هانول:چرا اومدی اینجا؟
تهیونگ:خبرش بهم رسید
هانول:برات مهمه؟
تهیونگ:اینکه دارم بابا میشم خبر مهمی نیست؟
هانول:اگه تویی هیچی برات مهم نیست
تهیونگ:من که عذرخواهی کردم
با حالت کیوتی این جمله رو گفت ک باعث شد خندم بگیره
هانول:بیا پیشم(دستامو براش باز کردم)
تن گرمشو تو دستام احساس کردم
تهیونگ:میبخشیم فرشته کوچولو؟
هانول:معلومه...(پایان)
از اونجایی ک من ته هر فیکو خوب تموم میکنم فک کنم دارید فوشم میدید 😂
چشامو باز کردم اونجایی ک بیهوش شدم نبود.. روی تخت بیمارستان بودم مامانم بالا سرم بود و داشت با پرستار صحبت میکرد صورتش ترکیبی از غم تلخ و شادی شیرین بود منتظر بودم تا حرفشون تموم شه بپرسم چیشده صحبتش تموم شد صداش کردم با شوق برگشت سمتم
م هانول:بهوش اومدی؟خوبی؟چیزی لازم نداری؟جاییت درد نمیکنه؟سرت گیج نمیره؟
هانول:مامان وایسااا پرستار چی میگفت؟
م هانول:خب هانول...
هانول:میشه استرس ندی و بگی چیشده؟
م هانول:خب تو بارداری...
هانول:چ..چیییی؟؟؟؟؟
م هانول:اهوم
هانول:ینی چی؟؟؟؟
م هانول ینی این حالا ی دیقه صب کن من ی تماس مهم دارم
چیزی نگفتم و مامانم از اتاق رفت بیرون هر دیقه بیشتر شوکه میشدم نمیدونستم چیکار کنم تو همین فکرا گم شده شده بودم که صدای تهیونگ منو ب خودم آورد سرمو بالا اوردم و با حالتی ناراحت نگاهش کردم
تهیونگ:هانول...منو ببخش...میشه دوباره برگردی؟
هانول:چرا اومدی اینجا؟
تهیونگ:خبرش بهم رسید
هانول:برات مهمه؟
تهیونگ:اینکه دارم بابا میشم خبر مهمی نیست؟
هانول:اگه تویی هیچی برات مهم نیست
تهیونگ:من که عذرخواهی کردم
با حالت کیوتی این جمله رو گفت ک باعث شد خندم بگیره
هانول:بیا پیشم(دستامو براش باز کردم)
تن گرمشو تو دستام احساس کردم
تهیونگ:میبخشیم فرشته کوچولو؟
هانول:معلومه...(پایان)
از اونجایی ک من ته هر فیکو خوب تموم میکنم فک کنم دارید فوشم میدید 😂
۱.۷k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.