\جُدایی نامُمکِن/
\جُدایی نامُمکِن/
#part۷
مهشاد:میخوری چیزی برات بیارم
ارسلان:نه میخوام بخوابم
مهشاد:اوکی
رضا:مدیره خیلی هول بود خلاصه
مهشاد:رضا چی داری تعریف میکنی
رضا:مدیره
مهشاد:خب ارسلان و زور کرد یا نه
رضا:زورش کرد حتی ارسلان که عاشق رانندگی بود گفت من رانندگی کنم
مهشاد:دختره ی چیز ارسلان یکاری کرده ارسلان تاحالا اینجوری گریه نکرده بود
ممد:خب نقشه میوفته برای فردا شب
مهشاد:اره محراب کجا
ممد:توالت
مهشاد:باز چرا
ممد:لواشک و آلوچه خورد
رضا:بدون ما خوردین حتما گوجه سبزم خوردین
متین: دقیقا جاتون خیلی خالی بود
مهشاد:دو دقیقه دخترا رفتیم از پاساژ لباس خواب بخریم
نیکا:آره انقدر خوشگله
رضا:آینو میخوای بپوشی عمرا اجازه بدم بپوشی
نیکا:رضا جان
رضا:بله نیکا جان
نیکا:زیاد گوه نخور
رضا :زیاد گوه نخور
نیکا:ایییییییییی ادامو در نیار
رضا :ایییییییییی ادامو در نیار
مهشاد:رضا تموم کن
محراب:هوفف
مهشاد:خوش گذشت محمد محراب جان
محراب:عالی بود
مهشاد: اگه تموم شد بیا لطفا شماره هکررو بده
محراب:گرفتین
رضا:اره
محراب:ارسلان کجاس
مهشاد :حالش بد بود خوابید
محراب:چرا
رضا :ت.ج.ا.و.ز یه مدیر بهش
محراب:پدصگ بیا اینم شمارش
بزار زنگ بزنم
۵مین بعد...
محراب:حله نیم ساعت دیگه میاد
مهشاد:بچه ها من میگم چندروزی اینجا بمونین جاتون امن
هکر اومد و مشخصات دادیم بهش
نیکا:اونموقع روی گلوش یه تتو داشت
اره اره همینه ولی چرا شکیب غلامی اسمش عرفان بود
عرفان:این شخص دوتا شناسنامه داشته
رضا:عی ک.ی.ر.ی
مهشاد:رضاا
رضا:ببخشید
آدرسشو میتونی پیدا کنی
عرفان درحال حاضر ۱۸تا ییلاق دارن که از زیرزمین بهم راه داره میتونن به آسونی فرار کنن
مهشاد:دستت درد نکنه
عرفان:خواهش میکنم باز اگه چیزی خواستی درخدمتم
مهشاد:مرسی خدافظ
نیکا:حالا چیکار کنیم
مهشاد:میمونه بقیش برا فردا
ادامه دارد...
#part۷
مهشاد:میخوری چیزی برات بیارم
ارسلان:نه میخوام بخوابم
مهشاد:اوکی
رضا:مدیره خیلی هول بود خلاصه
مهشاد:رضا چی داری تعریف میکنی
رضا:مدیره
مهشاد:خب ارسلان و زور کرد یا نه
رضا:زورش کرد حتی ارسلان که عاشق رانندگی بود گفت من رانندگی کنم
مهشاد:دختره ی چیز ارسلان یکاری کرده ارسلان تاحالا اینجوری گریه نکرده بود
ممد:خب نقشه میوفته برای فردا شب
مهشاد:اره محراب کجا
ممد:توالت
مهشاد:باز چرا
ممد:لواشک و آلوچه خورد
رضا:بدون ما خوردین حتما گوجه سبزم خوردین
متین: دقیقا جاتون خیلی خالی بود
مهشاد:دو دقیقه دخترا رفتیم از پاساژ لباس خواب بخریم
نیکا:آره انقدر خوشگله
رضا:آینو میخوای بپوشی عمرا اجازه بدم بپوشی
نیکا:رضا جان
رضا:بله نیکا جان
نیکا:زیاد گوه نخور
رضا :زیاد گوه نخور
نیکا:ایییییییییی ادامو در نیار
رضا :ایییییییییی ادامو در نیار
مهشاد:رضا تموم کن
محراب:هوفف
مهشاد:خوش گذشت محمد محراب جان
محراب:عالی بود
مهشاد: اگه تموم شد بیا لطفا شماره هکررو بده
محراب:گرفتین
رضا:اره
محراب:ارسلان کجاس
مهشاد :حالش بد بود خوابید
محراب:چرا
رضا :ت.ج.ا.و.ز یه مدیر بهش
محراب:پدصگ بیا اینم شمارش
بزار زنگ بزنم
۵مین بعد...
محراب:حله نیم ساعت دیگه میاد
مهشاد:بچه ها من میگم چندروزی اینجا بمونین جاتون امن
هکر اومد و مشخصات دادیم بهش
نیکا:اونموقع روی گلوش یه تتو داشت
اره اره همینه ولی چرا شکیب غلامی اسمش عرفان بود
عرفان:این شخص دوتا شناسنامه داشته
رضا:عی ک.ی.ر.ی
مهشاد:رضاا
رضا:ببخشید
آدرسشو میتونی پیدا کنی
عرفان درحال حاضر ۱۸تا ییلاق دارن که از زیرزمین بهم راه داره میتونن به آسونی فرار کنن
مهشاد:دستت درد نکنه
عرفان:خواهش میکنم باز اگه چیزی خواستی درخدمتم
مهشاد:مرسی خدافظ
نیکا:حالا چیکار کنیم
مهشاد:میمونه بقیش برا فردا
ادامه دارد...
۲.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.