my heart
part ⁸
اجوما:برو رو مبل بشین بیام باهات بازی کنم
ات:باشه
"موقع بازی"
اجوما:خب بازی اینجوریه که باید مچ بگیریم هرکس باخت فردا ناهار درست میکنه
ات:اجوما من قبول میکنم"نگاهی خبیثانه"
"بعد از بازی"
ات:الان مساوی شدیم حالا یه سوال مگه فردا چه خبره
اجوما:فردا کل خانواده ها با دوستای ارباب و دوستای شما میان اینجا
ات:چقدر میشن
اجوما:حالا اومدن میشماریم برو بگیر بخواب
ات:نمیخوام اجوما شما برو بخواب من بیدار میمونم
اجوما:اگر ارباب اومد اذیت نکنیا"خنده"
ات:باشه باشه
"صبح"
اجوما:ات ات بلند شو
ات:ها چی من بیدارم چی شده "خوابالود"
اجوما:کی خوابیدی
ات:ساعت ۵ صبح دیدم قاتله نیومد به همین دلیل خوابیدم
اجوما:پاشو ساعت ۱۰ شده باید همه چیز رو برای شب امده کنیم
ات:شب چه خبره حالا
کوک:تولد دوهی هست"سرد"
ات:اجوما بریم شروع کنیم"سرد"
اجوما:باشه
"شب"
ات:ای ای کمرم اجوما کارا تمام شد کجایی
اجوما:رفتم برای تولد دوهی یه لباس خوشگل پوشیدم و کادوشو بیارم کادو تو چیه
ات:من از پارسال کادوشو نگه داشتم اون همیشه دلش میخواست یه دستبند داشته باشه که مثل مال من باشه ولی چون اون موقع دیگه مثلش پیدا نشد براش یه جور دیگه گرفتم
اجوما:توهم برو لباستو عوض کن بیا پایین
ات:باشه
"موقع تولد"
دوهی:ات کجایی حالت خوبه کی به من گفت ات حالش بد شده
همه:تولدت مبارک
دوهی:وای برگام واقعا یادم نبود تولدمه حالا ات کو میخوام ببینم حالش خوبه یا نه
اجوما:رفته طبقه بالا
ات:تولدت مبارک
م.ات:دختر بیا پایین رفتی اون لبه الان میوفتی
پ.ات:چه کردی که اینقدر خوشحالی
م.کوک:دختر با اون لباس نرو بالا
ات:نبابا باکیم نمیشه هو هو هو
کوک:
اجوما:برو رو مبل بشین بیام باهات بازی کنم
ات:باشه
"موقع بازی"
اجوما:خب بازی اینجوریه که باید مچ بگیریم هرکس باخت فردا ناهار درست میکنه
ات:اجوما من قبول میکنم"نگاهی خبیثانه"
"بعد از بازی"
ات:الان مساوی شدیم حالا یه سوال مگه فردا چه خبره
اجوما:فردا کل خانواده ها با دوستای ارباب و دوستای شما میان اینجا
ات:چقدر میشن
اجوما:حالا اومدن میشماریم برو بگیر بخواب
ات:نمیخوام اجوما شما برو بخواب من بیدار میمونم
اجوما:اگر ارباب اومد اذیت نکنیا"خنده"
ات:باشه باشه
"صبح"
اجوما:ات ات بلند شو
ات:ها چی من بیدارم چی شده "خوابالود"
اجوما:کی خوابیدی
ات:ساعت ۵ صبح دیدم قاتله نیومد به همین دلیل خوابیدم
اجوما:پاشو ساعت ۱۰ شده باید همه چیز رو برای شب امده کنیم
ات:شب چه خبره حالا
کوک:تولد دوهی هست"سرد"
ات:اجوما بریم شروع کنیم"سرد"
اجوما:باشه
"شب"
ات:ای ای کمرم اجوما کارا تمام شد کجایی
اجوما:رفتم برای تولد دوهی یه لباس خوشگل پوشیدم و کادوشو بیارم کادو تو چیه
ات:من از پارسال کادوشو نگه داشتم اون همیشه دلش میخواست یه دستبند داشته باشه که مثل مال من باشه ولی چون اون موقع دیگه مثلش پیدا نشد براش یه جور دیگه گرفتم
اجوما:توهم برو لباستو عوض کن بیا پایین
ات:باشه
"موقع تولد"
دوهی:ات کجایی حالت خوبه کی به من گفت ات حالش بد شده
همه:تولدت مبارک
دوهی:وای برگام واقعا یادم نبود تولدمه حالا ات کو میخوام ببینم حالش خوبه یا نه
اجوما:رفته طبقه بالا
ات:تولدت مبارک
م.ات:دختر بیا پایین رفتی اون لبه الان میوفتی
پ.ات:چه کردی که اینقدر خوشحالی
م.کوک:دختر با اون لباس نرو بالا
ات:نبابا باکیم نمیشه هو هو هو
کوک:
۱.۶k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.