سه پارتی✯تهیونگ
سه پارتی✯تهیونگ
وقتی با یه مافیا ازدواج میکنی....
☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛
برق روی کفش پاشنه دار مردونش خورد و توجه رو به خودش جلب کرد
تهیونگ:"خب مثل اینکه اینجا گروهی هست به اسم شبدر سه برگ که جرئت برخورد با کیم تهیونگ رو کرده"
ن. از جات تکون نخور
_مثل اینکه هنوز من رو نشناختین
ن. چرا میشناسم تو یه ج....
با زدن گلوله ای توی دهنش به طوریه گلوش رو جر داد نذاشت جملهش رو کامل کنه
ن. تو کی هستی؟
_گوه خوریش به تو نیومده
درحالی که صدای شلیک گلوله کل منطقه رو برداشته بود باصدای اژیر پلس سکوت بر فضا حاکم شد قبل از اینکه شخص حرفی بزنه تهیونگ از اونجا رفته بود بدون گذاشتن ردی از خودش
اونجا با تمام محمولههای درونش منفجر شد و تهیونگ درحالی که هنوز توی هوا بود پوکری تمسخر امیز زد و رو به ا.ت کرد:" امروز باید جشن بگیریم دوستامو دعوت میکنم لطفا کمی بولگوگی درست کن"
ا.ت:" مگه قرار نبود دیگه پارتی نگیری جناب تهیونگ!؟"
تهیونگ با نگاه های محکم و خسته شروع کرد به لب زدن:"انقدر سخت نگیر!"
ا.ت:" این احرین شبه"
تهیونگ با زدن چشمک از پنجره به بیرون پرید هیچوقت درکش نکردم چرا از در نمیتونه بره؟ مگه چشه؟
تهیونگ ویو:-
توی خیابون های تاریک سئول قدم برمیداشتم که به بار رسیدم بدون گفتم کلمه دیگه ای سه بطری از مغازه گرفتم و به یمت خونه حرکت کردم
تو افکارم غرق شده بودم که با صدای چایون به خودم اومدم:"پسر من فکر کردم خیلی منتظر موندی نگو هنوز خونه هم نرفتی ک"
تهیونگ:"شت تا الان داشتم دنبال یه بار میگشتم معمولا باید الان توی سئول بار های زیادی باشه ولی توی هیچ خیابونی نبود"
چایون:"خیلی مهم نیست خودتو درگیر نکن بیا بریم"
٣ساعت بعد^
تهیونگ به قدری مست بود که حتی از نعشه هم گذشته بود
ا.ت:"ته پاشو میرم برات سوپ خماری درست کنم"
تهیونگ :" ا.ت بیا بشین رو پام "
ا.ت:" اینو بخور حالت بهتر میشه"
☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛
واقعا برای اونایی که پیج دومم رو ندارن متاسفم
وقتی با یه مافیا ازدواج میکنی....
☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛
برق روی کفش پاشنه دار مردونش خورد و توجه رو به خودش جلب کرد
تهیونگ:"خب مثل اینکه اینجا گروهی هست به اسم شبدر سه برگ که جرئت برخورد با کیم تهیونگ رو کرده"
ن. از جات تکون نخور
_مثل اینکه هنوز من رو نشناختین
ن. چرا میشناسم تو یه ج....
با زدن گلوله ای توی دهنش به طوریه گلوش رو جر داد نذاشت جملهش رو کامل کنه
ن. تو کی هستی؟
_گوه خوریش به تو نیومده
درحالی که صدای شلیک گلوله کل منطقه رو برداشته بود باصدای اژیر پلس سکوت بر فضا حاکم شد قبل از اینکه شخص حرفی بزنه تهیونگ از اونجا رفته بود بدون گذاشتن ردی از خودش
اونجا با تمام محمولههای درونش منفجر شد و تهیونگ درحالی که هنوز توی هوا بود پوکری تمسخر امیز زد و رو به ا.ت کرد:" امروز باید جشن بگیریم دوستامو دعوت میکنم لطفا کمی بولگوگی درست کن"
ا.ت:" مگه قرار نبود دیگه پارتی نگیری جناب تهیونگ!؟"
تهیونگ با نگاه های محکم و خسته شروع کرد به لب زدن:"انقدر سخت نگیر!"
ا.ت:" این احرین شبه"
تهیونگ با زدن چشمک از پنجره به بیرون پرید هیچوقت درکش نکردم چرا از در نمیتونه بره؟ مگه چشه؟
تهیونگ ویو:-
توی خیابون های تاریک سئول قدم برمیداشتم که به بار رسیدم بدون گفتم کلمه دیگه ای سه بطری از مغازه گرفتم و به یمت خونه حرکت کردم
تو افکارم غرق شده بودم که با صدای چایون به خودم اومدم:"پسر من فکر کردم خیلی منتظر موندی نگو هنوز خونه هم نرفتی ک"
تهیونگ:"شت تا الان داشتم دنبال یه بار میگشتم معمولا باید الان توی سئول بار های زیادی باشه ولی توی هیچ خیابونی نبود"
چایون:"خیلی مهم نیست خودتو درگیر نکن بیا بریم"
٣ساعت بعد^
تهیونگ به قدری مست بود که حتی از نعشه هم گذشته بود
ا.ت:"ته پاشو میرم برات سوپ خماری درست کنم"
تهیونگ :" ا.ت بیا بشین رو پام "
ا.ت:" اینو بخور حالت بهتر میشه"
☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛
واقعا برای اونایی که پیج دومم رو ندارن متاسفم
۲.۶k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.