تکپارتی جین
وقتی باهم دعوا تون شده و شب به یه مهمونی شلوغ خونه پدر مادرش دعوتین و اونجا میخواد از دلت در بیاره
جین
میرید اونجا و جین همش تو حرفاش با مادر پدرش داره با تو لاس میزنه
جین: مامان چقدر خوشکل شدی کاش امروز میتونستم بیشتر کنارت باشم
_پسرم زنت اینجاستا
جین: زنم که بعله ایشون که واس ما غذاب ناره دوری ازش
_وا مادر مگه باهم زندگی نمیکنید
جین: من سر کار میرم که...ای که دیوونه میشم نمیبینمش
_دخترم تو چی(خنده)
ا.ت: نه زیاد...(هم عروست میاد میشینه کنار جین)داشتم میگفتم نه زیاد مشکلی نیست چون براش عکش میفرستم
جین: (ذوق)اره اره من بهش زنگ میزنم میگم بفرسته ولی اون دیگه منو نمیبینه نمیدونم چطوره(شیطون_یه دستی زدن و در واقع داره از تو میپرسه)
ا.ت: جین خدا لعنتت کنه (اروم) منم تو نبودش به فیلمامون نگاه میکنم
جین: منم ولی من بیشتر دوستت (اروم)اره دیگه مادر جان ماهم همینیم راستی ا.ت من تیشرتمو توی اون اتاق گذاشتم بریم دنبالش بگردیم؟
ا.ت: تو برو عزیزم من میخوام با مادرجان صحبت کنم(حرصی)
همعروست: بزار من میام
جین: باشه(شیطون)
ا.ت:(ناراحت)
جین:(میبینت)نه ممنون ا.ت میاد دیگههه...پاشو چگی
توهم بلند میشی و میرید توی اتاق و شروع میکنی گشتن و جین هم نزدیکای تو میگرده و هی بهت نزدیک میشه و دستاش رو دور کمرت حلقه میکنه تورو توی بغلش میگیره تو هم پوفی میکشی و دست از جست و جو برمیداری
ا.ت: نقشت چیه؟
جین: دخترم رو آشتی بدم
ا.ت: مبارک باشه فرزند آوریت
جین: ا.ت اذیتم نکننننننننننن
ا.ت توی دستای جین میچرخه و رو به جین میایسته و دستش رو میکنه توی موهای جین
ا.ت: تو چرا منو اذیت میکنی مدام باهام دعوا داری؟
یهو جین جدی میشه و پکر نگات میکنه و ستاش رو باز میکنه
جین: فکر میکردم همو میشماسیم(خواست برگرده حال)
ا.ت: یعنی چی این حرفت؟
جین ولش کن...
ا.ت: جینا!(کیوت)
جین: هوم؟(برمیگرده سمتت و نگاهت میکنه)
ا.ت: دوشتم ندالی؟(دوستم نداری؟)
جین: ....
ا.ت: ندالی؟نمیگی چی لود منظولت(نداری؟نمیگی چی بود منظورت)
جین: منظورم این بود که من وقتی کسی رو دوست دارم اذیتش میکنم ولی اینکه تو اون اذیت رو دعوا به حساب میاری.....دیگه اذیتت نمیکنم
ا.ت: یعنی دعوام نکردی؟
جین: هیچوقت
ا.ت به حدی محکم میپره تو بغل جین که جین یه ثانیه لبخند ناخودآگاهی میاد رو لباش...ا.ت عضلات سینه جین رو بوس میکنه و سرش رو محکم فرو میکنه توی قفسه سینش
ا.ت: من معذرت میخوام واقعا ببخشید من جور دیگه ای برداشت کردم
جین: مهم نیست به هر حال وقتی میخواستمم آشتیت بدم ردم کردی
ا.ت: جین....کاری نکن همینجا گریهام بگیره....اذیتم کن هرچقدر دوست دارییییی
جین: نه دیگه گریه کنی من میمیرم...باشه آشتی
بغلت میکنه و یهو مادرش داد میزنه
_بیام کمکتون؟
جین پیداش کردم(بلند..منظور ا.ت)
#سناریو
جین
میرید اونجا و جین همش تو حرفاش با مادر پدرش داره با تو لاس میزنه
جین: مامان چقدر خوشکل شدی کاش امروز میتونستم بیشتر کنارت باشم
_پسرم زنت اینجاستا
جین: زنم که بعله ایشون که واس ما غذاب ناره دوری ازش
_وا مادر مگه باهم زندگی نمیکنید
جین: من سر کار میرم که...ای که دیوونه میشم نمیبینمش
_دخترم تو چی(خنده)
ا.ت: نه زیاد...(هم عروست میاد میشینه کنار جین)داشتم میگفتم نه زیاد مشکلی نیست چون براش عکش میفرستم
جین: (ذوق)اره اره من بهش زنگ میزنم میگم بفرسته ولی اون دیگه منو نمیبینه نمیدونم چطوره(شیطون_یه دستی زدن و در واقع داره از تو میپرسه)
ا.ت: جین خدا لعنتت کنه (اروم) منم تو نبودش به فیلمامون نگاه میکنم
جین: منم ولی من بیشتر دوستت (اروم)اره دیگه مادر جان ماهم همینیم راستی ا.ت من تیشرتمو توی اون اتاق گذاشتم بریم دنبالش بگردیم؟
ا.ت: تو برو عزیزم من میخوام با مادرجان صحبت کنم(حرصی)
همعروست: بزار من میام
جین: باشه(شیطون)
ا.ت:(ناراحت)
جین:(میبینت)نه ممنون ا.ت میاد دیگههه...پاشو چگی
توهم بلند میشی و میرید توی اتاق و شروع میکنی گشتن و جین هم نزدیکای تو میگرده و هی بهت نزدیک میشه و دستاش رو دور کمرت حلقه میکنه تورو توی بغلش میگیره تو هم پوفی میکشی و دست از جست و جو برمیداری
ا.ت: نقشت چیه؟
جین: دخترم رو آشتی بدم
ا.ت: مبارک باشه فرزند آوریت
جین: ا.ت اذیتم نکننننننننننن
ا.ت توی دستای جین میچرخه و رو به جین میایسته و دستش رو میکنه توی موهای جین
ا.ت: تو چرا منو اذیت میکنی مدام باهام دعوا داری؟
یهو جین جدی میشه و پکر نگات میکنه و ستاش رو باز میکنه
جین: فکر میکردم همو میشماسیم(خواست برگرده حال)
ا.ت: یعنی چی این حرفت؟
جین ولش کن...
ا.ت: جینا!(کیوت)
جین: هوم؟(برمیگرده سمتت و نگاهت میکنه)
ا.ت: دوشتم ندالی؟(دوستم نداری؟)
جین: ....
ا.ت: ندالی؟نمیگی چی لود منظولت(نداری؟نمیگی چی بود منظورت)
جین: منظورم این بود که من وقتی کسی رو دوست دارم اذیتش میکنم ولی اینکه تو اون اذیت رو دعوا به حساب میاری.....دیگه اذیتت نمیکنم
ا.ت: یعنی دعوام نکردی؟
جین: هیچوقت
ا.ت به حدی محکم میپره تو بغل جین که جین یه ثانیه لبخند ناخودآگاهی میاد رو لباش...ا.ت عضلات سینه جین رو بوس میکنه و سرش رو محکم فرو میکنه توی قفسه سینش
ا.ت: من معذرت میخوام واقعا ببخشید من جور دیگه ای برداشت کردم
جین: مهم نیست به هر حال وقتی میخواستمم آشتیت بدم ردم کردی
ا.ت: جین....کاری نکن همینجا گریهام بگیره....اذیتم کن هرچقدر دوست دارییییی
جین: نه دیگه گریه کنی من میمیرم...باشه آشتی
بغلت میکنه و یهو مادرش داد میزنه
_بیام کمکتون؟
جین پیداش کردم(بلند..منظور ا.ت)
#سناریو
۷.۷k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.