وقتی خواننده بود ۳
وقتی خواننده بود ۳
راه مو کج کردم که یادم آمد امروز باشگاه نرفتم
چی به رونا بگم از یک طرفم اگه باشگاه نرم استاد پدرم.و درم.یاره
+هوفف العان چیکار کنم اه از دست تو رونا (با خودش با صدای بلند حرف میزنم)
ویو جیمین
امروز رفته بودم یکم پیاده روی کنم ولی موقع برگشتن به یه دختر خوردم دختر جذابی بود ولی باهام سرد رفتار کرد و رفت یکم از که دور شدم برگشتم تا نگاهش کنم ولی انگار به مشکل برخورده بود و داشت با خودش حرف میزد.
یکم دنبالش کردم که رفت سمت کافه سر میز نشست و سفارش داد یکم خسته شدم و تصمیم گرفتم که برم
ویو ات
بعد از اینکه با اون پسره برخورد کردم با خودم حرف زدم و سمت کافه رفتم حس میکردم که یکی داره تعقیبم میکنه ولی اهمیت ندادم و راهو توی خیابان های شلوغ ادامه دادم که اگرم کسی بود
نتونه کاری کنه داخل کافه شدم و یه لاته با کیک سفارش دادم و خودم بعد راه افتادم به سمت فروشگاه تا چیزی برای شب بخرم وبالاخره خریدم یه لباس سرهمی گرفتم العان ساعت 6 بود
رفتم خونه یه دوش ۱۰ مینی گرفتم موهامو صاف کردم و رفتم آرایش کنم یه آرایش مات کردم و
لباس مو پوشیدم العان ساعت۷ بود ۷:30 کنسرت شروع میشه
ویو جیمین
داشتم به دختره فکر میکردم که صدای کوک از افکار بیرونم کشید
کوک: به چی فکر میکنی بیا میکاپت کنن نیم ساعت دیگه کنسرت شروع میشه
_باشه
ویو ات
داشتم خودمو داخل آینه قدی نگاه میکردم که رونا زنگ زد
+چیه
-بیامن پایین منتظرم
+باشه آمدم
کفشامو پوشیدم و به سمت ماشین رفتم
۱۵مین بعد
+بالاخره رسیدیم
-ارههههه
+هی یواش
-بریمم ما بیاید زودتر بریم ما ردیف اولیم
+باشه
ویو ات رفتیم نشستیم که کنسرت شروع شد بعد هانا پیام داد(همکارش) منم حوصلم سر رفته بود که مشغول پیام با هانا شدم که صداها یهو بلد شد با کلافگی سرم رو بالا آوردم با چیزی که دیدم
قلبم فروریخت اون
#سناریو#کیپاپ#وانشات#فیکشن#جیمین#خوانده#گل#کوک#زیبا#تصورات#بلک_پینک#اکسو#
#کیدرما#نامجون#هوپی#جین#شوگا#هندسام#
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بی_تی_اس#خیالات#
#حمایت#رقص#کنسرت#ات#
راه مو کج کردم که یادم آمد امروز باشگاه نرفتم
چی به رونا بگم از یک طرفم اگه باشگاه نرم استاد پدرم.و درم.یاره
+هوفف العان چیکار کنم اه از دست تو رونا (با خودش با صدای بلند حرف میزنم)
ویو جیمین
امروز رفته بودم یکم پیاده روی کنم ولی موقع برگشتن به یه دختر خوردم دختر جذابی بود ولی باهام سرد رفتار کرد و رفت یکم از که دور شدم برگشتم تا نگاهش کنم ولی انگار به مشکل برخورده بود و داشت با خودش حرف میزد.
یکم دنبالش کردم که رفت سمت کافه سر میز نشست و سفارش داد یکم خسته شدم و تصمیم گرفتم که برم
ویو ات
بعد از اینکه با اون پسره برخورد کردم با خودم حرف زدم و سمت کافه رفتم حس میکردم که یکی داره تعقیبم میکنه ولی اهمیت ندادم و راهو توی خیابان های شلوغ ادامه دادم که اگرم کسی بود
نتونه کاری کنه داخل کافه شدم و یه لاته با کیک سفارش دادم و خودم بعد راه افتادم به سمت فروشگاه تا چیزی برای شب بخرم وبالاخره خریدم یه لباس سرهمی گرفتم العان ساعت 6 بود
رفتم خونه یه دوش ۱۰ مینی گرفتم موهامو صاف کردم و رفتم آرایش کنم یه آرایش مات کردم و
لباس مو پوشیدم العان ساعت۷ بود ۷:30 کنسرت شروع میشه
ویو جیمین
داشتم به دختره فکر میکردم که صدای کوک از افکار بیرونم کشید
کوک: به چی فکر میکنی بیا میکاپت کنن نیم ساعت دیگه کنسرت شروع میشه
_باشه
ویو ات
داشتم خودمو داخل آینه قدی نگاه میکردم که رونا زنگ زد
+چیه
-بیامن پایین منتظرم
+باشه آمدم
کفشامو پوشیدم و به سمت ماشین رفتم
۱۵مین بعد
+بالاخره رسیدیم
-ارههههه
+هی یواش
-بریمم ما بیاید زودتر بریم ما ردیف اولیم
+باشه
ویو ات رفتیم نشستیم که کنسرت شروع شد بعد هانا پیام داد(همکارش) منم حوصلم سر رفته بود که مشغول پیام با هانا شدم که صداها یهو بلد شد با کلافگی سرم رو بالا آوردم با چیزی که دیدم
قلبم فروریخت اون
#سناریو#کیپاپ#وانشات#فیکشن#جیمین#خوانده#گل#کوک#زیبا#تصورات#بلک_پینک#اکسو#
#کیدرما#نامجون#هوپی#جین#شوگا#هندسام#
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بی_تی_اس#خیالات#
#حمایت#رقص#کنسرت#ات#
۳.۲k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.