🖤💔
دیشب برقا رفت رفتم یه شمع که ته کشو بود ، آوردمش و روشنش کردم . بعد نیم ساعت که برقا اومد خاموشش کردم و انداختمش ته کشو تا دوباره وقتی برق رفت برم سراغش . یه لحظه یاد خودم افتادم که هروقت دلت میگرفت و بهم نیاز داشتی میومدی سراغم . من همون شمع ته کشوی خونتون بودم که هروقت احساس میکردی لازمه منو در میوردی . منم که دیوونه ، عین شمع پا به پات سوختم تا روشن شی . بعد چی میشد ؟ تا زمانی که دوباره دلت میخواست مینداختیم ته کشو . خواستم بگم کسیو شمع زندگیتون نکنید ، شما نمیفهمید ولی اون شمع تو زندگی خودش آب میشه!
۶۳۴
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳